"«الیوت»در این شعر ضمن بازگویی شاعرانه پیچیدگیهای این سفر به نمادپردازی لطیفی مرگها و تولدهای معنوی را به تصویر میکشد و در آخر سفر، خود و خواننده شعرش را به مقصد میرساند;به جایی که باید مرگی دوباره را که تولدی دوباره است انتظار کشید.
و آنگاه یکسر شبانه سفر را پی گرفتیم با ژنده زیراندازهایی برای خفتن با صداهایی که در گوشمان آواز میکردند که این همه حماقتی بیش نیست.
آنگاه به کلبهای رسیدیم با برگهای تاک بر نعل درگاه و شش دست کوبان بر دری باز برای سکههای سیم و پاهایی لگدزنان به قرابههای خالی اما خبری هیچ;و ما راه خود پی گرفتیم و شامگاه رسیدیم،بهنگام به جایی که میجستیم.
در خاطرم هست،گرچه دیرزمانی گذشته است و مرا هوای سفر دیگری در سر بود،ولی بر جای ماندم این بر جای ماندن این:پیمون آن همه راه برای تولد یا مرگ؟یقینا تولدی بوده است و این همه حقیقت داشته است،تردیدی نیست."