ملخص الجهاز:
"پرتاب شدم ای کودکیی پیر من زادهی بیقراری افلاکمـ میترا یاقوتی بهار شانهی باد بر گیسوان خیس سبزه گلهای زرد میکارد پرندهی وحشی بر ارغوان برفی مینشیند میان خطوط قرمز شبدرها پروانههای بهاری میگذراند دختری فراز تپه گلهای صورتی را مینگرد آواز نوک قرمز و پرندهی کاکل خاکستری شاعر را به سوی بهار میخواند بهار 08 قصر شیرین-خسروی کوچه میگذرم از کوچههای تنگ و سیا آنجا که گلهیا زرد پشت پنجرهها فریاد میکشند گرسنگی و سرما گلوی دختری را میفشارد و استخوان مردی معتاد چنگ در خاک میکشد زنی در آتش خاکستر میشود و نعرههای جوانی آبها را منجمد میکند آنجا که با پیام مرغان زمزمهگر مردی با اندیشه و تیغ کوهستانها را میشکافد فرزانه قوامی عروس دریاها از برق ماسهها میآیم همانجا که ته آبهایش ایستاده بودی بلند بلند باد را صدا میکردی من میخوانم در صدفی که با هزار صدا،گوشم را پر می کند نزدیکتر ستارهیا موجها را میشمارد من ستارههای بیخواب را بگذار یک امشب را داغترین عروس دریاها بمانم فردا پیشانیام دیگر نمیسوزد موجهای پیشانیام بیصداترین صدفها را با خود میآورد بگذار یک امشب را داغترین عروس دریاها بمانم فردا سکوت ماهیگیران میشکند من در شمارش موجهای بیخواب تا برق ماسهها سر میخوردم فروردین 08 منصور یاقوتی رقص مه بر جار زرد و نازکای مه جایی که چکاوک منقار به یخ آب فرو برده نیمروز دوشیزگان مه رقص شگفت خود را آغاز کردهاند: پا بر یخ آب و خاربوته و بر کک نورس میچرخند گویی که جمع پریان نرم و بیشتاب بر جار نرم میلغزند اما پرندهای که منقار به خون خود فرو برده در پرواز میخواند: ارواح پاک شهیدانند اینان غمناک و سرخوش میرقصند میگردند و شعله میکشند 27/11/72 نیروگاه بیستون ثریا داودی حموله گلوگاه سوسن پرندهای که به بهانهی سایه سارتو از بهار جا مانده است پایان تمام پنجرههای جهان را میداند."