ملخص الجهاز:
بحث بودریار چندان درپی بازاندیشی در مناسبات میان رویههای اقتصادی،سیاسی،و فرهنگی-کاری که نویسندگان مذکور درپی آن بودهاند-نبوده بلکه در راستای تلاش برای طرح این نکته است که تحلیل رمزگان فرهنگی به پروژهء اصلی نظریهء انتقادی بدل شده است.
بودریار در این استدلال که نظریهء انتقادی باید از تمایل مارکسیسم به تقلیل امور اجتماعی به نشانهء اقتصاد سیاسی اجتناب کند همان چیزی را که نفی کرده مفروض میگیرد.
با این حال،جیمسون نیز همانند بودریار استدلال میکند که این شیوهء تولید جدید و توسعهء فضای فراواقعی از حد توان سوژههای اجتماعی و قابلیت نظریهء اجتماعی کلاسیک برای بازنمایی بسندهء آن فراتر رفته است.
اگرچه جیمسون در برابراین ایراد تا حدودی،با طرح این استدلال،دفاع میکند که پسامدرنیسم تاکنون به طور کامل ظهور نیافته،با این حال نظریهء او فاقد درکی برخی میانجیهای فرهنگی و نهادینهای است که امور اقتصادی را به خود مقید میسازند.
تأکید بودریار براینکه نشانه هیچ مصداقی ندارد به این معنی است که تولید اشکال مادیای نظیر فیلمها،روزنامهها،برنامههای تلویزیونی،و مجلات را نمیتوان به درستی به عنوان عرصهء مبارزه برای کسب استیلا در نظر گرفت.
بخش عمدهء فرهنگ رسانهای امروزی همچنان سرشتی ارجاعی دارد اما جیمسون و بودریار تحلیلی از فرهنگ رسانهای ارائه میکنند که تأکید خود را بر تولید رمزگان بینامتنی و رسانههای ارتباطی میگذارد.
در تقابل با آنانی که مایل به شالودهشکنی متن بوده،یا آنانی که همانند بودریار و جیمسون عمدتا وجوه آن را در قالب یک شکل فرهنگی مورد توجه قرار میدهند،یک رویکرد هرمنوتیکیتر درصدد توجه به افقهای انتقادی ناشی از این پرسش است که آنچه متن میخواهد بگوید چیست.