ملخص الجهاز:
"بقهبندی جوائز اعطایی طی 32 سال اولیه1-نظریه تعادل عمومی روشن است مثالهایی از این نوع جوایز عبارتند از جوائزاعطائی به پل ساموئلسون(1970)،در زمینه نظریههایاقتصادی ایستا و پویا،کنت اروجان-هیکس(1972)بخاطر نقش پیشتاز آنها در ارائه نظریه تعادل عمومی و نظریهرفاه؛جرارد دبرو(1983)بواسطه تبیین تحول شدید درنظریه تعادل عمومی،و موریس آلیس(1988)بواسطۀنقش پیشتاز آنها در نظریه بازار و استفادۀ کارآمد از منابع.
نقش کار«ارو»و«دبرو»در نظریه عمومی تعادل عبارتبود از دستیابی به عمومیت بیشتر،از طریق استفاده ازمدلهای ریاضی قویتر،نظیر«نظریه سریهای محدب»3عمومیت نظریه به آنها اجازه داد که مفهوم کالا را به طوروسیعی مشخص نمایند که نه فقط این نظریه قابل استفاده درتحلیل تعادل ایستا باشد،بلکه در تحلیل توزیع فضاییمحصول و فعالیتهای مصرفی،تحلیل میان دورهای وتحلیل تصمیمگیری در شرایط عدم اطمینان نیز مورد استفادهقرار گیرد.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)سایمون کوزنتز(برنده نوبل 1971)مطالعهای کاربردیدر زمینه مرز اقتصاد و تاریخ انجام داد و در گزارشات داورانآمده که جایزه به واسطۀ تفسیر مبتنی بر کارهای عملی وی درزمینه رشد اقتصادی اعطاء گردیده است.
35 سائل و مشکلات حال ببینیم مهمترین مسائل و مشکلات انتخاببرندگان جوائز نوبل اقتصادی چیست؟مفید خواهد بوداگر این مطلب را تحت عنوان چهار سوال،مورد بحثقرار دهیم: الف)در چارچوب مفهوم جوائز،علم اقتصاد چگونهتفسیر میشود؟ ب)با چه معیارهایی باید در مورد شایستگی یکداوطلب جایزه قضاوت نمود.
در گزارشمربوط به فریدمن ذکر شده که جایزه به خاطر نقش وی درتحلیل مصرف و تاریخ و نظریه پولی و همچنین،«نمایشپیچیدگی سیاست ثبات»بوده است بخش اخیر کار ویبر وقفههای زمانی،تضاد اهداف،عدم اطمینان(ناباوری)و انتظارات درونزا میان عوامل تضاد تأکید نمودهو معتقد است که این مطالب سبب پیچیده شدن سیاستتثبیت میگردد."