ملخص الجهاز:
"او در سومین دفتر از اعترافات،با ندامت از آن دوران جاهلی زندگیاش یاد کرده و در جستجوی دلیل انحراف خود برآمده و مینویسد: چرا اندوه حاصل از تماشای تراژدی و نمایش درد و رنج روی صحنه،برای مردمان لذتآفرین است، ولی تحمل همان سرنوشت در واقعیت،بسیار غمانگیز است؟با این حال،آنها نمایشها را به امید این که محزون شوند،تماشا میکنند و احساس اندوه برای ایشان لذتبخش است.
ارسطو این میل را خاص انسان میداند،اما از زندگی حیوانات پیداست که تقلید و در جلد دیگری رفتن، برای حیوانات،بخصوص برای حیوان شکارگر نیز ضرورتی حیاتی محسوب میشود،زیرا آنچه آفتابپرستها را از هجوم حیوانات دیگر محافظت میکند،چیزی جز تغییر رنگ و شبیه شدن به محیط اطراف نیست.
هرچند اجرای این توصیه چندان جالب به نظر نمیآید،اما بیانگر یک نکتهء مهم است و آن میل تحقق یافته کالیگولا برای اجرای تئاتری سرشار از (به تصویر صفحه مراجعه شود) بغض و انتقام.
نکته دیگر پاهای بزرگ رامبد جوان است،این تصور سطحی کهروشنفکران اهل عمل نیستنددر پاهای رامبد جوان تجلی یافته؛ او نمیتواند راه برود،یعنی او اهل عمل نیست!هر چند که تصویر و حرکت این بازیگر با آن ویلچیر و این چهره،روی صحنه زیبا به نظر میآید،اما هرگز نشاندهندهء یک تصویر روشنفکرانه از یک روشنفکر نیست؛بلکه گویای این است که ما بعد از گذشت بیش از صد سال سنت روشنفکری در ایران،هنوز هم فکر میکنیم روشنفکری یعنی عینک،سیگار و اهر عمل نبودن!اما اگر در منطق تحلیلی این اثر، چنین کاریکاتور مضحکی کالیگولا را میکشد،باید بسیار متعجب شویم."