خلاصة:
از دید بسیاری از زیستشناسان، نظریهی تکامل داروین نظریهای است که در زیستشناسی امروز محوریت دارد و به واسطهی نظریهی تکامل بخشی از توضیح علمی در زیستشناسی، نیازمند توضیح تاریخی است. بر مبنای تفاوتی که میان علوم «قانوننهاد» و علوم «تاریخی» گذاشته میشود، زیستشناسی را باید، به واسطهی محوریت نظریهی تکامل، به علوم «تاریخی» نزدیکتر بدانیم. شاید این دیدگاه وجود داشته باشد که زیستشناسی میتوانست سرنوشت بهتری، به عنوان یک علم دقیق، داشته باشد؛ سرنوشتی که این علم را به علمی همانند علم فیزیک نزدیکتر کند. علمی که بیشتر از آنکه به شواهد تاریخی مبتنی باشد بر اساس قوانین زیستشناختی شکل گرفته باشد. هدف از این مقاله رد چنین دیدگاهی است. در این مقاله با ارائهی شواهد تاریخی تلاش میکنم نشان دهم، که تاریخی بودن علم زیستشناسی، به واسطهی پذیرش نظریهی تکامل داروین نیست.
Many biologists believe that evolution is grant theory in modern biology. Believing on the centrality of evolutionary theory to the rest of biology is a special case of a more general idea: nothing in biology can be understood completely without attending to its history. According to this idea, we should regard biology as a historical science rather than a nomothetic one. But it may be supposed that as physics have been changed from a historical to nomothetic science, biology should also be changed to a more “accurate” science; that is, a nomothetic science. In this essay, I try to reject this idea by presenting some historical evidences to show that it is not because of evolutionary theory that biology is historical
ملخص الجهاز:
"شاید این فرض وجود داشته باشد که پذیرش نظریه داروین، علم زیستشناسی را به علمی در مورد تغییر و انقراض گونهها مبدل کرده است.
آیا آنها آنطور که مورد نظر کوویه بود، منقرض شدهاند؟ و یا آنطور که لامارک میگوید در جای دیگری از زمین قابل رویت هستند؟ همینطور نظریه باید توضیح دهد که چرا فسیلهای مربوط به دورانهای ابتداییتر تاریخ زمینشناسی با فسیلهای اخیر متفاوت هستند؟ اینگونه مشاهدات زمینشناختی مثل فسیلها چه دیدگاه لامارک و چه دیدگاه کوویه را به دیدگاهی تاریخی مبدل کرده بود.
هـ: نظریهای که باید مطرح میشد، به جز این شواهد، همچنین با سؤالات زیستشناختی زیاد دیگری نیز مواجه بود، از جمله اینکه چرا در جاهای خاصی از زمین جانوران و گیاهان خاص وجود دارد؟ چرا موجودات زنده در گروههایی که گونه نامیده میشوند؟ خودشان در نوع بزرگتری که جنس نامیده میشوند، مرتب میشوند؟ چرا بین گونهها در طبیعت نوعی گورکن Finch شباهتهای آشکار، و نه توزیع تصادفی صورتها، دیده میشود.
اگر زیستشناسی مولکولی بتواند اینکه بگوییم اهمیت نظریه داروین نسبت به نظریههای معتقد به تغییر گونهها پیش از خود این است که روایتی طبیعتگرایانه، یعنی روایتی که برای توضیح پدیدههای طبیعی، کمتر نیازمند متوسل شدن به چیزی غیرطبیعی، مثل یک نیروی زنده و یا خالق، است برای تحول موجودات ارائه داده است، شاید پاسخی سادهانگارانه داده باشیم.
پس چرا این اعتقاد وجود دارد که نظریهی تکامل محور مابقی زیستشناسی است؟ وقتی گیاه پیچک به سمت آفتاب برمیگردد، سؤال از چرایی آن سؤالی تکاملی نیست، هر چند توضیح نهایی و کامل برای این سؤال توضیحی است که نظریهی تکامل و دیدگاه تاریخی را دخیل خواهد کرد."