ملخص الجهاز:
"مگرنیچه برای آزادی یک اسب جان خودش رافدیه نکرد تا دیگر آن اسب نحیف و خستهشلاق نخورد؟اتفاقا همین نیچه چنانترکیب متناقض پیچیدهای دارد که میتواندبه عنوان یک مصداق کاملا بارز در راستۀدیگر این دوگانه،یعنی انتخاب مرگ هم قراربگیرد؛اگر به یاد بیاوریم امدادرسانیهاینظریاش را به فاشیسم و هیتلر.
در مورد هگل و فیشته تقریبا نکتۀتازهتری از آنچه کمابیش از سوی منتقدانایدهآلیسم آلمانی به آنها نسبت دادهشده،به چشم نمیخورد و خوانندۀ منتقدبرلین همرأی میماند و میپذیرد و تأییدمیکند که سرانجام آزادی روح و جان دربند هگل که این همه میکوشید تا خود رااز بندگی و نادانی و فرومرتبگی برهاند وبه برترین فضیلت آزادی است برساند،محقق نمیشود و گرفتاری جان به گونهایمتفاوتتر و البته موجه و معقول،آغازمیشود.
خوشبختی یعنی همین دیگر!خوب اگر حق با هلوسیوس است و سروتههمۀ خواستنیها و نخواستنیهای آدمیزادبه همین سادگی به هم میآید،پس چراکمتر کسی احساس خوشی و خوشبختیمیکند؟پس این وحشیگریهای بیپایانجباریت مدام از کجا آب میخورد؟چراآدمیزادها حاضرند توبرۀ شادی و لذتخودشان به قیمت سنگینتر شدن توبرۀ رنجو الم اکثریت دیگران،سنگین شود؟آیا پاسخهلوسیوس پذیرفتنی است؟پاسخ او ایناست که آدمها به اندازۀ کافی نیکسرشتو دانا و خردمند نیستند که خوب و بد ودرد و خوشی خود را در درست تشخیص دهند.
)امروزهواقع نمایانهتر به نظر میرسد و زندان،کودک آزاری،شکار زنان،تبعید،نابودیجنگلها،قتل،شکنجه،تخلیۀ زمین از منابعذخیرهاش،جنگهای هستهای،اسیدپاشی،ترور،اعتیاد،عملیات انتحاری،کشتارهایجمعی،شکنجههای روانی،آلودگی هستهایذخایر آبی اقیانوسها و بسیاری از موارد دیگراگر خبر از حضور و سلطۀ بلامنازع نیمۀتاریک سرشت انسان نمیدهند،پس خبر ازچه میدهند؟آیزیا برلین از این منظر،یعنیاز منظر بدبینی به سرشت انسان به طرحو بررسی آرای اصلی شش فیلسوف موردنظرش نمیپردازد."