ملخص الجهاز:
"چگونه میشد باور کرد مردی با آن تواناییبدنی و قدرت روحی،که شخصا از تهران به یزد و از آنجا بهاصفهان رانندگی کرده بود و همان شب قصد بازگشت به تهرانداشت،پس از مدت کوتاهی به سفر بیبازگشت خواهد رفت؟«اگر مرگ دادست بیداد چیست؟» ایرج افشار استاد واقعیم بود و حق بسیار بر گردنم داشت.
استاد مریض احوال بود و فقط سالاد(*)استاد دانشگاه راولکندی پاکستان (به تصویر صفحه مراجعه شود) با روغن زیتون خورد اما برای ما مکرر غذا تعارف میکرد واصرار میورزید که بیشتر بکشیم.
در این فاصله استاد هر چه کتابچاپ کرده بود برای من یکییکی امضا کرد و به من لطف نمود.
روز بعد متوجه شدم که نسخه ناقص است و بعضی فرمها سفیدچاپ شده اما به دلیل ارزش دستخط استاد حاضر نشدم نسخهرا عوض کنم و همان نسخه را با خود به پاکستان آوردم.
کتابآداب الاکلین را وقتی داشت برای من امضا میکرد،روی بهطرف من کرد و گفت که این را یک حنفی نوشته است."