ملخص الجهاز:
"نکتۀ دوم اینکه آنچه آرام در حیطۀ علوم از دهۀ دوم قرنحاضر به بعد ترجمه کرده کتاب درسی دانشگاهی نیست و میتوانگفت که آرام هیچگاه کتابی که در اصل درسی و دانشگاهی بودهباشد ترجمه نکرده است و بحث ما در این مقاله بر سر تألیف یاترجمۀ کتابهای درسی خصوصا درسی دانشگاهی است ومیخواهیم،با جلب توجه خوانندگان این مقاله به یک نمونۀ موفقآنکه همانا جلد اول کتاب حساب دیفرانسیل و انتگرال است،مجالی برای اندیشه و انگیزۀ بیشتر در این باب بگشاییم.
آیا این تحول را باید مثبت دانست و از آن استقبال کرد و آن راادامه داد؟آیا استادان دانشگاههای ما،در مسیر کتابهای درسی،باید به احمد آرام اقتدا کنند و به سراغ تألیف نروند؟آیا این دورانترجمه را باید موقت و گذرا محسوب کرد و آن را مقدمۀ لازمیبرای نیل به دوران تألیف تلقی کرد؟به راستی چرا استادان نیم قرنپیش دانشگاه به جای ترجمه تألیف میکردند؟آیا برای کشوریکه مدعی است میخواهد به سمت نهضت علمی و جنبشنرمافزاری خیز بردارد و در مدتی کمتر از بیست سال در منطقه از&%11502ADNG115G% حیث علم و فناوری مقام اول را احراز کند این روند دست شستناز تألیف و روی آوردن به ترجمه مأیوسکننده نیست؟ اجازه بدهید به جای ورود در همۀ این مباحث و پاسخ دادن بهیکایک این پرسشها،بحث خود را با تمرکز بر یک سؤال دنبالکنیم و بپرسیم چرا استادان دانشگاههای امروز کشور ما دست بهتألیف نمیبرند و چرا کتابهای درسی دانشگاهی ما روزبهروز ازتألیفی به ترجمهای مبدل میشوند؟ با این سؤال ما به جان کلام و گرانیگاه مقاله رسیدهایم و درواقع میخواهیم بپرسیم و بدانیم که یک کتاب خوب درسی تألیفیدانشگاهی چه شرایط و لوازمی میباید داشته باشد."