خلاصة:
کارکرد اساسی ایدئولوژی، ارائه هویتی یکدست به افراد جامعه و کمک به مشروعیت قدرت دولت است. دولت پهلوی،در دهههای چهل و پنجاه، با توجه به سیاست نوسازی اقتصادی و اجتماعی و همگام شدن با تحولات جهانی، درصدد بود ایدئولوژی خاصی را شکل دهد و با ارائه هویتی جدید، در رفع بحران مشروعیت دولت بکوشد.پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که ایدئولوژی دولت، در عصر پهلوی دوم، از کدام بنیادها و عناصر اساسی شکل گرفت و کارکردهای بنیادین این دستگاه ایدئولوژیک تا چه حد در زمینة بازآفرینی مشروعیت حکومت از توفیق برخوردار بود؟ این مقاله با روش تاریخی و توصیفی-تحلیلی این موضوع را مورد بررسی قرار میدهد. بررسیهای این پژوهش بر اساس مدارک و اسناد به این یافته منتج شده است که در دهه چهل و پنجاه، حکومت، برای ایدئولوژیسازی، از عناصری چون انقلاب سفید،ناسیونالیسم شاهنشاهی،عرفیگرایی،شبهبومیگرایی، شبهمذهبگرایی، و شبهدموکراسیخواهی بهره میگرفت.کارآیی این ایدئولوژی، در تقویت مشروعیت دولت و رفع بحران آن، به علت عدم انطباق آن با شرایط بیرونی جامعه و تحولات جهانی و همچنین عدم تناسب و سازگاری درونی عناصر گوناگون و ناهمساز آن قرین موفقیت نبود.دولت پهلوی در شرایطی بر ناسیونالیسم تأکید میکردکه دوران ناسیونالیسم بهسر آمده بود.از سوی دیگر، عناصر تشکیلدهندة ایدئولوژی دولت مانند انقلاب سفید، ناسیونالیسم شاهنشاهی، مذهبگرایی، و عرفیگرایی در تناقض با یکدیگر قرار داشتند.
ملخص الجهاز:
"شاه، در نوشتهها و سخنرانیهایش طراحی و اجرای انقلاب ایران را نتیجه فکر خلاق و نبوغ خود میدانست (پهلوی1345، ص22) و هنگام صحبت از انقلاب سفید از آن با عنوانهایی چون «انقلاب ما»، «فلسفه من» و«فلسفه اجتماعی من» نام میبرد و مدعی بود که پس از مطالعة کافی در جامعه و بررسی مسائل و مشکلات به این نتیجه رسیده که کشور به یک انقلاب عمیق و اساسی احتیاج دارد تا بتواند به همه تناقضات اجتماعی و عوامل ظلم و استثمار پایان دهد(شاعری، 1350، ص20) و با یک جهش تاریخی به تمام تناقضات اجتماعی پایان داده و همه عواملی را که باعث ایجاد ظلم و بیعدالتی و عقب ماندگی شده از بین ببرد (پهلوی، 1345 ص23).
هدف رژیم از جذب روشنفکران، استفاده از دانش فکری و فرهنگی آنها و مهمتر از آن- با توجه به بحران مشروعیتی که رژیم با آن مواجه بود- مشروعیت بخشی به خود و بهدست آوردن مهر تأیید برای وجود و اقداماتش بود،تا نظر موافق برخی اقشار اجتماعی را هم با این جلب همکاری، بهدست آورد (بروجردی، 1377، ص 42).
«مقصود از این تحول و جنبش فرهنگی آن نیست که تمدن و فرهنگ غرب مورد تقلید قرار گیرد، بلکه مراد زنده نگهداشتن فرهنگ ایران و انطباق آن با شرایط زندگی امروزی است» (اکبری، 1384، ص265)، همچنین، در سند تأکید شده بود که توجه به اصالت فرهنگی عامل مهم تقویت مبانی وحدت ملی است (پهلوان،1354، ص،713).
از آنجا که شاه، بهعلت عدم نوسازی سیاسی، از سوی محافل جهانی و گروههای سیاسی و اجتماعی داخلی تحت فشار قرار داشت، تلاش میکرد با بهرهبرداری شکلی از مفاهیم آزادی و دموکراسی و تساوی حقوق زن و مرد برای رژیم خود مشروعیت کسب نماید."