ملخص الجهاز:
"چیزی که در اینجا میخواهم مطرح کنم نشان دادن این مطلب است که هرگونه زبانی ابهام دارد و اینکه بنابراین زبان خود من نیز مبهم است، ولی مایل نیستم این نتیجهگیری به گونهای باشد که بتوانید آن را بدون استمداد از نمادگذاری استنتاج کنید.
چیزی که جای تردید در آن نیست این است که واژگان همگی تنها در محدودهای معین قابل اطلاقاند، ولی در مناطق حاشیهای، که در بیرون آن دیگر قابل اطلاق نیستند، هالهای از ابهام گرداگرد آنها را فرامیگیرد.
شاید کسی تلاش کند به این شیوه به دقت در کاربرد واژگان برسد که بگوید هیچ واژهای را نباید در مناطق حاشیهای دارای ابهام اطلاق کرد ولی متأسفانه مناطق حاشیهای خود دقیقا قابل تعریف نیستند و همان ابهامی که هنگام کاربرد ابتدایی واژگان یافت میشود.
از اینجا چنین برمیآید که در هر گونه گزارهای که میتواند عملا بیان شود درجهای از ابهام یافت میشود، به عبارت دیگر، یک امر واقع مشخص و معین که شرط لازم و کافی صدق آن گزاره باشد یافت نمیشود ولی حوزه معینی از امور واقع وجود دارد که هر یک از آن امور آن را صادق خواهد کرد.
در این مورد، نقشه، برای نمونه، برتر از زبان عادی است زیرا اگر در منطقهای، محلی در غرب محل دیگری باشد در نقشه نیز محل متناظری بازنموده شده که در سمت چپ محل دیگر است؛ به عبارت دیگر، در اینجا نسبتی با نسبت دیگر بازنموده میشود."