خلاصة:
از جمله چالشهای پس از دوران رنسانس و تحقق مدرنیته، رویارویی دین و مدرنیته و موقعیت نخبگان مسلمان و جوامع اسلامی در پاسخ به پرسشهای نو و واکنش روحی و اجتماعی در برابر آن بوده است؛ موقعیتی که مدرنیته در عرصههای مختلف حکومت، سیاست، انسانشناسی، جامعهشناسی، معرفتشناسی، روابط و مناسبات فردی و اجتماعی، توسعه و رشد و امثال آن پیش روی مسلمانان قرار داده است. مسلمانان روشها، پاسخها و واکنشهای متعددی داشتهاند که در بعضی از آنها، عناصر فرهنگ مهدویت و مفاهیم موعودگرایانه مؤلفهای اساسی بوده است. تحلیل این راهکارها و بررسی جایگاه مهدویت در بخشی از آنها به منزلة راهحل یا واکنش فردی و اجتماعی در برابر مدرنیته و رویکرد انتقادی و آسیبشناسانه به این نظریهها که گاه به صورت نادرست از مهدویت استفاده نمودهاند و تبیین رویکرد مناسب مسلمانان در فلسفة تاریخ، از اهداف این مقاله است.
The confrontation between religion and modernity and the status of
Muslim scholars and Muslim communities in response to new questions and
the social and psychological reactions have been among the challenges after
the period of Renaissance and the achievements of modernity. This is the
position that modernity in various spheres of government, politics,
anthropology, sociology, epistemology, personal and social relations,
development and growth and the like has placed in front of Muslims.
Muslims have had several methods, replies and reactions in some of which
the elements of Mahdism culture and concepts are major components. This
article aims to examine those analyses and reviews of their position in
Mahdism conceived as a solution or individual and social reactions to
modernity and take a critical and ‘pathological’ approach to theories that
have sometimes applied Mahdism incorrectly and take an appropriate
approach to representation of Muslims in the philosophy of history
ملخص الجهاز:
"1 گفتنی است هرچند جریانات منتسب به بنیادگرایی در جهان اسلام که بزرگترین نمایندة آن در حال حاضر وهابیان هستند، نگرش خاص و مهمی دربارة مهدویت و موعودگرایی ارائه نمیدهند و در اینباره اظهار نظر نمینمایند، اما رویکرد آنان موجب شکلگیری ادبیات موعودگرایانه و راهبردی در عرصة روابط بینالملل در دنیای غرب گردیده است که وجه مشترک همة آنها توجیه هژمونی و نگرش نظامی کشورهایی غربی است که به طرح جنگ تمدنها، اسلامهراسی، هلالشیعی، رنسانس شیعه، حملة پیشگیرانه، ایجاد پایگاههای نظامی در منطقه و دیگر الگوهای سیاسی دامن زده است و به دنبال حفظ منافع اسرائیل و درصدد کنترل و تجزیه سرزمینهای اسلامی و تغییر ژئوپولیتیک منطقة خاورمیانه هستند.
نتیجه در رویارویی تمدن اسلامی با فرهنگ غرب، اندیشهوران مسلمان در برابر سرعت تحولات حاصل از عصر مدرن و در برابر پرسشهای مطرح از جانب عصر جدید، راهکارهایی را برای جوامع اسلامی مطرح نمودند و واکنشهایی داشتند که بر دو مسئله تأکید مینماید: نخست اینکه غالب اندیشهوران و روشنفکران مسلمان در برخورد با تمدن غرب و فرهنگ حاصل از مدرنیته، حالت انفعالی و پذیرش داشتهاند و کمتر با نگرش نقادانه به دنبال طرح الگو و مدلی مستقل بودهاند و پیوسته نوعی تفکر کولاژوار و ترکیبی از عناصر اسلامی ـ غربی در افکار آنان دیده میشود؛ دوم اینکه علیرغم این امر که مسئلة مهدویت در بعضی از آن راهکارها به عنوان یک مؤلفه درست اسلامی در آیندهپژوهی و فلسفه تاریخ حضور داشته است و به عنوان یکی از اصلیترین عناصر فکری مسلمانان مقبول واقع شده، تلقی از مهدویت در پارهای از نظریهها، مطابق با متون اسلامی نیست و از این آموزه چنانکه شایسته است، استفاده نکردهاند."