خلاصة:
کتاب «مقالات شمس تبریزی» تنها اثر به جا مانده از شمس تبریزی، عارف نامدار قرن هفتم هجری است. این کتاب، مجموعهای است از سخنانی که شمس، در جمع مریدان مولوی ایراد میکرده و توسط ایشان یادداشت میشده است. اگر چه سخنان زیادی در باب تأثیر شمس تبریزی بر وجود مولوی بیان شده، ولی متأسفانه تا کنون، چنان که شایسته است مستقیما به این تأثیر و تأثر به صورت علمی و تحقیقی توجه نشده است. تنها، با بررسی مقالات شمس و میزان بازتاب آن، در آراء و آثار مولوی است که میتوانیم به میزان واقعی تأثیر شمس در اندیشة مولوی پی ببریم. یکی از موضوعات مطرح شده در مقالات شمس تبریزی، بحث پیرامون امکان رؤیت خداوند است. این مطالب اگرچه به صورت مختصر و گاه به صورت اشارهوار مطرح شدهاند، اما دارای ارزشی ویژه هستند؛ زیرا با بررسی آنها، تفکرات کلامی شمس، بخوبی برای ما آشکار میشود و آن گاه، میتوانیم به بررسی تطبیقی آرای شمس و مولوی بپردازیم.در این مقاله، علاوه بر بیان ساختارمند نظریات شمس و مولوی در باب رؤیت، به بررسی بازتاب این دسته از عقاید شمس، در مثنوی مولوی پرداخته و نشان دادهایم که تفکرات شمس در این حوزه، تأثیر بسزایی در شکلگیری اندیشة مولوی، پیرامون این موضوع داشته است.
ملخص الجهاز:
"به عنوان نمونه، حکیم ابوالقاسم فردوسی که تفکر شیعی دارد، رؤیت جسمانی را با صراحت رد کرده است: به بینندگان آفریننده را نبینی مرنجان دو بیننده را (فردوسی، 1370، ج1: ب 12) و همچنین است عقیدۀ حکیم سنایی: جمله عضوهاش دیده شودزان که این دیده دید نتوانددیده را دیدۀ دگر بایدبه چنین دیدهها که ما داریم تا نشانی ز دوست دیده شوددیده از دیدنش فرو ماندتا بدان دیده دیدنش شایدطاقت دیدنش کجا داریم (سنایی، 1360: 136) سنایی در جایی دیگر از سخنانش ضمن تعریضی به عقاید اشاعره، رؤیت خداوند در قیامت را نیز رد میکند: هرکه گوید که خدا را به قیامت بتوان دید او نبیند به حقیقت نه از آن گمشدگانم (همان، 1362: 388) برخلاف فردوسی و سنایی، نظامی قائل به امکان رؤیت حق تعالی با چشم سر است، چنان که در ضمن توصیف معراج پیامبر بزرگوار اسلام (ص)، به وضوح تمام عقیدۀ خود را ابراز میدارد: مطلق از آنجا که پسندیدنی استدیدنش از دیده نباید نهفتدید پیمبر نه به چشمی دگر دید خدا را و خدا دیدنی استکوری آن کس که بدیده نگفتبلکه بدین چشم سر این چشم سر (نظامی،1343: 9) علاوه بر بحث پیرامون «رؤیت» خداوند، حکما و عرفای مسلمان، سخن از رؤیت قلبی و یا باطنی به میان آورده و با عنوان «بصیرت» از آن یاد کردهاند."