خلاصة:
اندوهان شاکا حماسه قهرمانی است به نام شاکا،از قاره سیاه،که علیه استعمار جنگید.توماس موفولوی سیاه انگلیسی،که خود نخست برده بود و سپس با پذیرفتن ملیت انگلیسی انگلیسیای شد از طبقه استثمارشده،چهرهای زشت و خشن از این قهرمان اسطورهای در رمان خود تصویر کرده است،درحالیکه لئوپولد سدار سنگور1شاکا را رهبری وظیفهشناس به خواننده خود معرفی کرد،بزرگ قبیلهای که احساسات و عشق را فدای وظیفه میکند. سنگور روح این حماسه را دریافت و با ارائه تصاویری دردناک اما زیبا در اشعار خود به این حماسه جان بخشید.
ملخص الجهاز:
"اندوهان شاکا حماسه قهرمانی است به نام شاکا،از قاره سیاه،که علیه استعمار جنگید.
موفولوی سیاه انگلیسی،که خود نخست برده بود و سپس با پذیرفتن ملیت انگلیسی
سنگور روح این حماسه را دریافت و با ارائه تصاویری دردناک اما زیبا در اشعار خود به این
اندوهان شاکا اسطورهای است که از دو دیدگاه متفاوت به دست دو نویسنده نگاشته شده
اجداد خود شنیده بود بنویسد و چهرهای واقعی از شاکای قهرمان برای خواننده ترسیم
(2) Camara Laye افریقای جنوبی بیش از صد سال تحت استعمار بود،اما توماس موفولو در کتاب خود
کشته میشود،اشاره دارد و در این میان شاکا سرشت و عملکرد خود را مرور میکند تا
شاکا تنها در لحظه مرگ است که عشق
شاکا باید به خاطر کشتن نولیوه،عروس خوب و زیبا،از خود دفاع کند،اما هم در عین
شاکا خود باید الگویی باشد برای دیگران.
برای او وظیفه شاکا این است که علیه تمام
صدای سپید:برای دل پرهیزگار،درد و رنج خودخواسته عین رهایی است.
صدای سپید:به خاطر عشق به نولیوه و خفتگان دره مرگ؟شاکا:به خاطر عشق به نولیوه،چرا باید تکرار کنم؟ هر مرگی خود فنای من است.
صدای سپید:کسی که رنج بسیار برده باشد،بخشایش بسیاری هم نصیبش خواهد شد...
سرود دوم سرود اوج عشق شاکا است-قهرمانی که فراسوی مرگ،فراسوی زمان و
شاکا:طبل تامتام،در دوردست،حرکت بیصدایی است که شب را و تمامی دهکدههای دور
باشد که از این شب طلایی-ای شب من،ای سیاه من-نولیوه من از صدای طبل تامتام
شاکای خود از عشق شاکا و دیگر جنگجویان سخنی به میان نمیآورد در صورتی که برای"