خنده نامه - مجلة حسابدار الأدب والفن

"جراح اول گفت:"من دوس دارم حسابداراروروی تخت عملم ببینم،چون وقتی بدن‌شونومی‌شکافی،همه چی تو بدن‌شون شماره‌گذاریشده. " آبدارچی معتمد عباس وفادار دیوار بی‌اعتمادی روزبه‌روز بلندتر می‌شه. مگه می‌شه به این راحتی به کسی اعتماد کرد؟ اون هم وقتی که صحبت از اطلاعات باشه. بعد بشه روشون نظارتکرد و اگر دست از پا خطا کردن،به شرکت‌هابگیم بیرونشون کنن،پس بهتره یه جایی درستکنیم به اسم کمیته آبدارچی‌های معتمد. بعد کمیته آبدارچی‌هایمعتمد هم وقتی از ذی صلاح بودنش اطمینانحاصل کردن،باهاش مصاحبه کنن و اگر مشکلینداره،اسمشو جزو آبدارچی‌های معتمد بنویسنتا شرکتا بتونن از توی اون لیست،آبدارچیاشونوانتخاب کنن. فقط این آخرا یه مشکلی پیشمیاد،میدونید اون مشکل چیه؟اگه این آبدارچیمعتمد یه دسته گلی به آب داد،نکنه شرکتا برنیقه کمیته آبدارچیای معتمد رو بگیرن و بگنمثلا ما می‌خواستیم گل آقا رو آبدارچی کنیمچون بهش اطمینان داشتیم ولی چون اسمشتو لیست معتمدا نبود،مجبور شدیم یکی دیگه‌روکه اسمش توی لیست شما بود انتخاب کنیم. پس شما باید خسارتی‌رو که این آبدارچی به مازده جبران کنین."