خلاصة:
چکیده رودکی پدر شعر فارسی و بزرگترین شاعر دوره¬ی سامانی است. با اینکه از اشعار بیشمار او کمتر از هزار بیت بهدست ما رسیده و حدود نصف آن تکبیتیهای پراکنده از مثنوی ها و قصاید و تغزلات اوست، تنوع قالب ها و معانی شعری در آنها قابل ملاحظه است. اولین و بهترین نمونههای قصیده، تغزل و غزل ملحون و رباعی (از لحاظ قالب) و مدیحه و هزل و هجو و مرثیه و حسبحال و وصف و حکمت و پند واندرز و اخلاق و خمریه را (از جهت محتوا و معنا) در اشعار او میتوان دید. از جمله معانی شعری عاطفی و حکمت آمیز در دیوان او، بیان بیاعتباری و بیثباتی دنیا و ناپایداری مواهب و لذت¬های آن، احاطه و غلبه ی مرگ بر سرنوشت آدمی، اظهار عجز و حیرت در مقابل بازی های چرخ و جبر و تقدیر غالب و دعوت به مستی و بیخبری و خوشباشی و اغتنام فرصت است که مضامین رباعیات خیام را تداعی میکند. این نوع مضامین در شعر شاعران پیش و بعد از خیام سابقه دارد و بیشتر باید به مثابه یک عنصر فرهنگی و انسانی تلقی شود تا فلسفه و جهانبینی انحصاری فردی خاص. از این رو سخن گفتن از تأثیر و تأثر در چنین مواردی دور از احتیاط است ولی در هر حال رودکی در این زمینه دو حق مسلم بر گردن خیام دارد؛ 1- اولین کسی است که قالب و وزن رباعی را اختراع کرده یا حداقل درشکل گیری و کمال آن کوشیده است و 2- در نگرش حکیمانه به هستی و خلق این نوع مضامین عاطفی و حکمت آمیز بر خیام تقدم دارد.
ملخص الجهاز:
"یکی از مضامین متکرر رباعیات خیام،یادآوری ناگزیری مرگ وسایهی گستردهی آن برزندگی آدمی است که همهی شیرینیها را به کام او تلخ میکند و دراوج خوشباشی و کامرانی،از هول و هراس،چین برپیشانی او مینشاند؛به نقل مصراع اولچند رباعی خیام،اکتفا میکنیم و ابیات رودکی را به تفصیل در پی میآوریم: یاران موافق همه از دست شدند(خیام،1373:69)؛برمفرش خاک،خفتگان میبینم(خیام،1373:75)؛ای دیده!اگر کور نه ای گور ببین(خیام،1373:78)؛از تن چو برفت جانپاک من و تو(خیام 1373:80)؛ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود(خیام،1373:63)؛ {Sچون حاصل آدمی در این شورستان#جز خوردن غصه نیست تا کندن جان#خرم دل آنکه زین جهان زود برفت#و آسوده کسی که خود نیامد به جهانS}(خیام،1373:69) رودکی: {Sجمله صید این جهانیم ای پسر#ما چو صعوه مرگ برسان زغن#هرگلی پژمرده گردد زو نه دیر#مرگ بفشارد همه در زیر غنS}(غن:سنگی که به چوب عصاری بسته میشده است تا ایجاد سنگینی کند)(رودکی،1337:505) {Sهان تشنه جگر مجوی زین باغ ثمر#بیدستانی است این ریاض به دو در#بیهوده ممان که باغبانت به قفاست#چون خاک نشسته گیر و چون باد گذرS}(همان:515) {Sآن صحن چن که از دم دی#گفتی دم گرگ یا پلنگ است#اکنون ز بهار مانوی طبع#پر نقش و نگار همچو ژنگ است#برکشی عمر تکیه کم کن#کاین نیل نشیمن نهنگ استS}(همان:494) {Sخواهی تا مرگ نیابد تو را#خواهی کز مرگ بیابی امان#زیر زمین خیز نهفتی بجوی#پس به فلک برشو بینردبانS}(همان:509) 2-3-نامکشوف بودن حقیقت مرگ برآدمی و بیخبری او از آنچه در پس پرده میگذرد: مرگ دیوار آهنی بیروزنهای است که انسان برای ایجاد منفذی در آن ناتوان است و از آنسوی دیوار بیخبر."