خلاصة:
نظام سرمایهداری سعی میکند همه چیز را به کالا تبدیل و در بازار عرضه و تقاضا ارائه کند. در این نظام، عرفان هم به شکل کالا عرضه میشود و میتوان آن را در بازار مختص به خود خرید. این کالا، معنویت نام میگیرد و بازار آن، معنویتگراییهای نوپدید است. در این مقاله که بخش آغازین کتابی با نام فروش معنویت است، به تاریخچه واژه «معنویت» توجه میشود تا از طریق بررسی تاریخچه آن، مشخص شود این واژه با دلالتهای جدید آن، عمر چندانی ندارد. همچنین در شیوه شکلگیری این واژه، برخی از مکتبهای فکری قرن نوزدهم و بیستم به ویژه رمانتیسیزم و روانشناسی انسانگرای امریکایی دخالت داشته است. از همه مهمتر اینکه دستهای قدرت به ویژه نظام سرمایهداری، مفاهیم متناسب با مقاصد خود را در این واژه گنجاندهاند تا آن را به کالا تبدیل کنند و بازاری حول محور آن تشکیل دهند. در این مقاله، ابتدا کاربست واژه «معنویت» قبل از یافتن معنای کنونی و سپس شیوه شکلگیری معنای کنونی آن و نیز عوامل قدرتی که بر این فرآیند تأثیر گذاشتهاند، بررسی میشود تا زمینه برای بحث درباره شیوه اثرگذاری نظام سرمایهداری بر این واژه و ایجاد کاربردها و دلالتهایی جهتدار مشخص شود.
ملخص الجهاز:
"صرف ابهام این واژه به معنای آن است که میتواند در میان گروههای مختلف اجتماعی و ذینفع و در دایره واژگان سرمایهداری رواج داشته باشد و بکوشد تا جایگاه ویژهای در بازار برای خود دست و پا کند.
معمولا این نویسندگان از نفس افتاده، در پایان به تمایز میان معنویت و دین ـ واژهای که در زبان لاتین، حتی پیچیدهتر و مبهمتر است ـ میپردازند، اما چون دین به سطحی نهادینه و شکلیافته از مذهب اشاره دارد،در این تمایزگذاری، واژه معنویت تلاش میکند خود را از آن سطح جدا بداند (به فصل دوم مراجعه شود).
از این رو، هرگاه کسی کلمه معنویت را در سخن گفتن با من به کار میبرد، مجبور میشوم بپرسم: «منظور شما از معنویت چیست؟»9 چرا این واژه با وجود ایناندازه ابهام و چندپهلویی رایج شده است؟ دلیل اینجاست که امروزه واژه معنویت به یک «مارک تجاری» برای جستوجوی معنا، ارزش، تعالی، امید و وصلشدگی در جوامع سرمایهداری پیشرفته تبدیل شده است."