ملخص الجهاز:
"در آینه تصویرگندمزاران سرسبز بیانتهاست و بستر آرام الوندو ردیف مهربان درختهای لیمو،تصویر خانههایکیپهم آبادی است و کوچههای تنگ آن کههمیشه در جوی وسط آن آب با خستگی جلومیرود،و در خانهای که با ناله باز میشود و صدایسگ صاحبخانه که پارسکنان دم را در هوا تکانمیدهد؛و قاب آینه بزرگی که روی آنرا با تورپوشاندهاند تا از چشم ناپاک بدور باشد،و منقلی پر ازگلهای سرخ آتش.
عمو عزیز شروع میکند به پاک کردنآینهها و با خود زمزمه میکند:«دل آینهها هم تنگاست،سوز نالۀ الوند از آینهها بگوشم میرسد وصدای سهرههای کوهی،صدای خشخش بافههایگندم در باد،بوی نارنج میآید»،«آینهها میدانند کهحالا وقت باز شدن گلهای نوروزی است»و بهآینه نگاه میکند،در چشمانش غازهای شناور درآینه زندانی گشتهاند.
روی آنرا لایهای ازابرهای سرخ و سبز پوشانده بود و مروارید از میانآن با شکوه تمام سربرداشت،صداهایی بگوشمیرسید،زلال مثل صدای بهاری الوند-با رگهایاز اندوه،مثل صدای نی-و یا شاید هم شاد بود،مثلوقتی که نسیم با گل نوروزیها بازی میکرد؛اماهرچه که بود در عمق وجود عمو عزیز طنینمیانداخت و چشمانش محو مروارید بود که مثلغنچهای که بشکفد از میان ابرها سر برمیداشت:«مروارید..."