خلاصة:
در این نوشتار، ماهیت عقل، حدود و توانایی آن در شناخت بررسی شده است. به این منظور مطالعاتی در مورد دیدگاههای برخی فلاسفه و عرفای معروف و نیز نگرشی دینی انجام شد. در حین بررسی نظریات متعدد، با اختلافات، تضاد و تشتت آراء در مورد ذات و حقیقت عقل، محدوده شناخت عقل و نیز ارائه یک تعریف جامع برای عقل مواجه شدیم. ضمن تعریف عقل به معنای فهم ثابت میشود که فهم، از علوم تجربی، فلسفه، عرفان، دین و سایر معارف، ابزار، مواد و مصالح خودش را میگیرد و به تحلیل هر کدام از آنها میپردازد و چون هرکدام از آنها حوزه ویژه خود را دارد، نمیتواند در باب حوزه دیگری اظهار نظر کرده، یا آن را انکار کند، از این رو اختلاف هر یک با دیگری طبیعی است و انکار نابجاست.
In this piece of writing, we have considered the essence of intellect and its
limit and ability in the cognitive process. For the purpose of this study,
three different viewpoints- philosophy, Gnosticism and religion –have been
considered. While considering various viewpoints, we’ve encountered
disagreement, contradiction and diversity of opinions on intellect in itself
and its cognitive limit. All in all, we’ve met a comprehensive knowledge
on intellect; meaning understanding. Intellect as understanding concludes
that intellect prepares its ingredients and instruments from experimental,
philosophy, Gnosticism, religion and other knowledge then analyses each
of them. Each of these cognitive instruments has especial realm of study so
none of them are able to know or deny the other. Conclusively,
contradiction among them is sensible furthermore none can deny the other.
ملخص الجهاز:
"با توجه به تعریف عقل به فهم،و ترسیم حوزه دادههای آن و اینکه هرچند در مواردی مانند قانون علیت،از حوزه حس فراتر میرود اما چون این عقل عادی نمیتواند حقایق فراحسی و غیبی را بیواسطه دریابد با قطع و یقین باید گفت کسانی که میخواهند همه حقایق هستی را با چنین عقلی تبیین کنند در اشتباهاند؛چرا که اگر کسی خواه از راه کشف عرفانی و دریافت وحیانی خود به حقیقتی ورای امور حسی و عادی نائل شد و آنچنان آنرا با حضور و شهود بیواسطه یافت که کمترین تردیدی در آن نیافت-زیرا تردید در علم حصولی است نه در علم حضوری، آن هم چنان حضوری که یکسره از زنگار و آلایش حس و ماده،پاک و پالوده است-چنین کسی در وهله نخست خود به چنین یافت حضوریای میرسد که نه خود او و نه هیچکس را یارای رخنه در آن نیست و همین یافت فردی برای وجود چنین حقیقت یا حقایقی کافی است؛ میماند شیوه اثبات آن برای دیگران،که آن هم یا از سابقه و لاحقه صدق و سلامت روحی یابنده و یا از محتوای یافته وی و یا از هر دو اگر حامل پیام باشد از همه اینها و با نشان دادن معجزه و.."