خلاصة:
آنچه در این نوشتار به آن پرداخته می شود، ابهام، تنوع و پرورش استعاره در غزل بیدل است. بیدل با نگاهی استعاری به پدیده های جهان، نام های قراردادی را با معادل هایی استعاری مبادله می کند تا راهی به ماهیت اشیا بگشاید. در نتیجه، با تنوع و فراوانی استعاره های دیریاب، جهانی خیالی و سورئالیستی رقم می خورد که درک شعر وی را دشوار می سازد.
این شاعر بزرگ در کنار استعاره های نو و شگفت، و ابهامی که آگاهانه آفریده، از جادوی انسجام در اندیشه و اجزای غزل غافل نمانده است. وی می داند که شعر مبهم اگر دارای انسجام و وحدتی سازمند باشد – حتی بدون درک شدن – موجب لذت هنری خواننده می گردد و در ناخودآگاه وی تاثیر می گذارد. بنابراین، او اغلب با حمایت های آشکار و پنهان از استعاره های بعید در مسیر غزل ( در بیت، ابیات همجوار و کل غزل)، توانمندی خود را در ایجاد شعر مبهم، اما منسجم به ظهور می رساند. نگارنده این حمایت ها را « پرورش استعاره» نامیده و با ذکر نمونه هایی، شگردهای گوناگون شاعر را در غزل او نشان داده است.
ملخص الجهاز:
"در پایان،مطلع چندین غزل که دربارۀ اشک است،فهرستوار ارائه میشود: {Sآنجا که فشارد مژهام دیدهی تر را#پرواز هوس،پنبه کند آب گهر راS}(بیدل 1376،ج 1:324) {Sای آب رخ از خاک درت دیدهی تر را#سرمایه ز خون گرمی داغ تو جگر راS}(همان،ج 1:334) {Sچون شمع ز آتشی که وفا زد به جان ما#بال هماست بر سر ما استخوان ماS}(همان،ج 1:384) {Sنشستهایم به یادت ز گریه تنگ در آب#شکستهایم چو گوهر هزار رنگ در آبS}(همان،ج 1:512) {Sدی به شبنم گریهی ما نوگلی خندید و رفت#از زبان اشک هم درددلی نشنید و رفتS}(همان،ج 1:640) {Sدی ترنگی از شکست ساغرم گل کرد و ریخت#شش جهت کیفیت چشم ترم گل کرد و ریختS}(بیدل 1376،ج 1:641) {Sشب که طاووس مرا شوق تو بالافشان داشت#یک جهان چشم به هم بر زدن مژگان داشتS}(همان،ج 1:678) {Sشب گریهام به آن همه سامان شکست و ریخت#کز هر سرشک،شیشهی توفان شکست و ریختS}(همان،ج 1:679) {Sموج جنون میزند،اشک پریشان کیست؟#ناله به دل میخلد،بسمل مژگان کیست؟S}(همان،ج 1:727) {Sاشک گهرطینت ما راه تپش سر نکند#طفل دبستان ادب این سبق از بر نکندS}(بیدل 1376،ج 1:799) {Sاین قدر اشک به دیدار که حیران گل کرد#که هزار آینهام بر سر مژگان گل کرد؟S}(همان،ج 1:814) {Sبا خزان آرزو حشر بهارم کردهاند#از شکست رنگ چون صبح آشکارم کردهاندS}(همان،ج 1:817) نتیجه از آنجا که استعاره انحراف از هنجار و زبان معیار است،شعر را به سمت ابهام وپیچیدگی میکشاند که اگر در خدمت آشناییزدایی و وحدتبخشیدن به مضمون شعرپیش رود و با دیگر سازههای شعر-اعم از کلمات و صور خیال دیگر-همساز وهماهنگ باشد،شعر را از سطح زبان گفتار و روزمره به بام هنر میرساند،در غیر اینصورت،تنها جزئی زائد،تفننی و تزیینی به شمار میرود که وظیفهای جز پریشانی ذهنمخاطب ندارد."