از جلوی چشم هایم دور شو ! مقالة

"با یک پیش درآمد مختصر،با یک کلمه حرف مرد که از روی نادانی و جهالتمی‌زند و از نظر تو خیلی بی‌معنا و مفهوم است. پیش خود می‌گویی:«راه عقلانی این است که از جلو چشمهایش دور شوم،هرچه زودتر بهتر. همانطور که در ایستگاه منتظر می‌نشینی،آرام‌آرامبه مغزت خطور می‌کند،این راهی که در پیش گرفته‌ای،اصلا هم عقلانی نیست،اما حالا دیگر خیلی دیر است و برگشتی در کارنیست،با وجودی که شاید هم آسان‌ترین کار باشد. پیش خود می‌گویی لااقل او می‌توانست از جایش بلند شود. پیش خود می‌گویی اگر احساساتش را به زبان می‌آورد،هرچند هم که قهر کرده بودم،باز ترکش نمی‌کردم،حداقل یک واکنشاز خودش نشان می‌داد،حتی اگر غلط هم بود. ترک کردن درواقع نمادی از اعتراف عاجزانه‌ای به این است که عشق را با تماموجود طلب می‌کنی و یا شاید هم ترس داری از این‌که عشق و محبت بیشتری را می‌خواهی."