خلاصة:
به برکت تلاشهایی که در مدت نیم قرن عمدتا توسط سازمان ملل صورت گرفته، حجم عظیمی از قواعد موضوعه حقوق بشر وارد پیکره و اندام اصلی حقوق بین الملل شده و دولتها را ملزم به متابعت ساخته است. دراین میان شاید بحث از مبانی فلسفی و نظری حقوق بشر، بحثی غیر ضروری و اختلاف برانگیز باشد. ولی هدف اصلی این نوشته، که گزارش مختصری از نظریات عمده قدیم و جدید دراین مسأله است، عبارت است از نشان دادن اینکه حقوق بشر علی رغم استفادههای احتمالی یا واقعی ابزاری از آن، مفهومی عمیق و ریشهدار در تفکر انسانی و دینی است. نظریات و مکاتبی که در این مقاله به اختصار به آنها پرداخته شده عبارتند از: مکاتب طبیعی، موضوعه، فایده گرا، مارکسیستی، جامعه شناختی، نظریه عدالت، نظریه کرامت انسانی و بالاخره نسبیت گرایی و جهان شمولی.
ملخص الجهاز:
"در این پاسخ فرض بر این نهاده شده که یک سلسله هنجارها، اصول و حقوقی وجود دارد که جنبه جهان شمول دارد و برای تمام افراد انسانی در جوامع مختلف قابل اعمال است چرا که همه افراد به جهت انسان بودن دارای حقوقی هستند که هیچ جامعه یا دولتی نمیتواند آنها را انکار کند.
به نظر «جان لاک» ، معیار این تشخیص، استقلال فرد است یعنی حقوقی که به وی امکان میدهد بصورتی خود اتکا زندگی کند و حقوق مربوط به حیات، آزادی و اموال، حقوقی ذاتی است که با این نیاز هماهنگ است ولی آیا این حداقل حقوق، در دنیای پیچیده امروز، کفایت میکند؟ آیا حقوق طبیعی دارای چنان انعطافپذیری هست که با مطالبات زندگی معاصر و شرایط امروزین انسان منطبق باشد؟ج - نظریه حقوق موضوعه: اقتدار دولت ______________________________1- Declaration of the Rights and Man and of Citizens(France,1789).
اندیشههای مشترک در نحلههای مختلف مکتب جامعه شناختی حقوق را بطور خلاصه میتوان چنین بیان داشت:حقوق امری منحصر به فرد و یگانه نیست بلکه یکی از شیوههای کنترل اجتماعی است؛ حقوق فقط قواعدی نیست که در متون حقوقی وجود دارد بلکه حقوق واقعی «حقوق در صحنه عمل» است و باید دید که واقعا در جامعه چه میگذرد؛ نظریه نهایی در مورد ارزشها قابل حصول نیست بلکه واقعیت به لحاظ اجتماعی شکل میگیرد و هیچ راهنمای طبیعی برای حل بسیاری از تعارضات وجود ندارد؛ و حقوق، باید عدالت اجتماعی را مستقر سازد."