خلاصة:
پس از فروپاشی نظام دوقطبی، این سؤال مطرح شد که چه نظم یا نظامی در انتظار ساختار روابط بینالملل است. بدیهی بود که ایالات متحده آمریکا تلاش گستردهای برای تثبیت یک جهان تکقطبی بهعمل آورد. اما اقبال تحقق چنین رؤیایی بسیار کم بود، زیرا این سیاست با مخالفت آشکار و پنهان تمام قدرتهای دیگر روبهرو میشد. الگوی همگرایی منطقهای اروپا که از پیش مورد توجه بسیاری از کشورها قرار گرفته بود، به پیدایش شکلهای منطقهای چندی کمک کرده بود که در دنیای آشفته و خطرناک پسادوقطبی بر قوت و استحکام خود افزودند و بدین ترتیب خطوط یک دنیای چندقطبی منطقهای در افق نمایان شد. امروز بیش از هر زمان دیگر مزیت و مناسبت همکاریهای منطقهای آشکار شده و اغلب کشورها بهدنبال آن هستند. حال این سؤال پیش میآید که ایران چه وضعیتی داشته و وضعیت مطلوب آن بهعنوان یک قدرت منطقهای چیست؟ قرارگرفتن در میان چند زیرسیستم منطقهای مانند خاورمیانه، خلیج فارس، آسیای مرکزی، قفقاز و آسیای جنوبغربی، موقعیتی بینظیر برای ایران بهوجود آورده است که بهرهمند شدن از مزایای آن در گروی یک سیاست و دیپلماسی قابلتأمل و حسابشده است.
Iran is situated at the center of a regional subsystem including the Middle East، Central Asia، the Caucasus، Southwest Asia and the Persian Gulf basin. Iran's relations with each of these subsystems refer to a special ground that is rooted in the foundation of Iranian civilization. If relations with each of these regions are designed according to cultural، economic and political realities on the one hand and efforts are made at the formation of regional cooperation on the other، Iran will gain unrivaled power as a core connecting these subsystems. Obviously Iran's orientations in each of these regions might be in contradiction to the requirements of relationship with another region which needs an active diplomacy in order to remove. Such differences and paradoxes require the creation of an Iranian coordination center so that what happened to Bismarck's system could be avoided.
ملخص الجهاز:
حال این سؤال پیش میآید که ایران چه وضعیتی داشته و وضعیت مطلوب آن بهعنوان یک قدرت منطقهای چیست؟ قرارگرفتن در میان چند زیرسیستم منطقهای مانند خاورمیانه، خلیج فارس، آسیای مرکزی، قفقاز و آسیای جنوبغربی، موقعیتی بینظیر برای ایران بهوجود آورده است که بهرهمند شدن از مزایای آن در گروی یک سیاست و دیپلماسی قابلتأمل و حسابشده است.
اول آنکه انگیزه اصلی کشورهایی که با یکدیگر پیمانهای منطقهای امضا میکنند مانند گذشته دست یافتن به توسعه اقتصادی است؛ حتی در ایالات متحده آمریکا هم مشاهده میشود که ایالات مختلف بهویژه در جنوب خاوری این کشور دست به همکاریهای اقتصادی زدهاند تا مشکلات خود را بهتر حل کنند (Oberding, 2002, p.
آنچه شتابزدگی قدرتهای بزرگ بهویژه آمریکا را توجیه میکند این است که اگر روسیه از زیر بار مشکلات داخلی خارج شود و قدرت خود را بازسازی کند، بار دیگر برای سلطه بلامنازع و یکسویه بر مناطقی اقدام خواهد کرد که پیش از این جزو امپراتوری شوروی بودهاند.
از سوی دیگر همان طور که اشاره شد، آنچه زمینه این کشمکشها را فراهم میکند، ضعف کشورهای تازه به استقلال رسیده و رژیمهای ناپایدار آنها است که نه تنها مقاومتی را در برابر حضور بیگانگان برنمیانگیزد، بلکه خود چنین حضوری را تمنا میکنند.
حتی حضور انگلیسیها، آلمانیها و فرانسویها در کنسرسیومهای فعال در این منطقه نیز بسیار محتاطانه است، در حالی که روابط سرد ایران و آمریکا از یک سو و نگرانیهای پنهان ایرانیان نسبت به اهداف روسیه از سوی دیگر، بهترین زمینه را برای همکاریهای ایران و اتحادیه اروپا فراهم کرده است.