خلاصة:
در بسیاری از آثار روایی، دو نیروی زور و نیرنگ عامل پیشبرندة داستان را تشکیل میدهند. بررسی و مقایسة قصههایی که درگیری نیروهای خیر و شر در آنها بر سر رسیدن به معشوق است، نشان میدهد که در این آثار، معشوق هرچند در ظاهر به نفع قهرمان عمل میکند، در زیرساخت روایت با زیرکی و تزویر، درگیری نیروهای متضاد را به سود خویش هدایت میکند. در چنین قصههایی، شخصیت مرکزی داستان، نه شاهزادة شجاع و نه دیو بدطینت، بلکه معشوقی است که در جستجوی ازدواج با شایستهترین قهرمان داستان و صاحب فرزند شدن از اوست و در این راه، با وجود ناتوانی جسمی ظاهری، با استفاده از جلوههای گوناگون نیرنگ همچون پنهانکاری، افسونگریهای زنانه و عوامل جادویی و حتی گاهی با به خدمت گرفتن ضدقهرمانهای داستان، سیر رخدادها را به سوی پایان دلخواه خویش هدایت میکند. این مقاله با بهره گیری از دیدگاههای صاحبنظران در خصوص این ساختار بنیادین، تعداد چهل افسانة عامیانة فارسی را بررسی و مقایسه می کند و با ارائة شواهد مختلف نشان میدهد که چنین زیرساخت مشترکی نشاندهندة دغدغههای ذهنی زنان در دوران پدرسالاری است و زنان در جایگاه راوی یا شنوندة این قصهها، آرزوهای دستنایافتنی و زندگی رؤیایی و شیرینی را که در زندگی واقعی معمولا از آن محروم بودهاند، در سرگذشت قهرمان زن داستان در جهان خیالی قصه متجلی کردهاند. با توجه به وجود این ویژگی در رمانسها و داستانهای کهن، این قصهها احتمالا ریشه در ساختارهای روایی کهنی دارند که میتوان پیشینة آنها را تا اساطیر مربوط به دوران مادرتباری، دنبال کرد.
ملخص الجهاز:
"محوریت زنان و دخترانمحبوب قهرمان در قصهها فقط به این دلیل نیست که انگیزۀ لازم برای شرکت درماجراهای پیدرپی را به قهرمان داستان میدهند و یا زمینۀ رویارویی میان قهرمان وضد قهرمان را فراهم میکنند؛بلکه این شخصیتها برخلاف دیدگاه مارزلف،آنجا کهدرگیریهای داستان به اوج میرسد(و حتی گاهی پیش از آنکه قهرمان مرد داستان قدم در راه بگذارد)معمولا به صورت پنهان و غیر مستقیم،اما کاملا مؤثر،با استفاده ازترفندهای زیرکانه و به خدمت گرفتن نیروها و عوامل جادویی،سررشتۀ حوادث را دردست میگیرند و به این ترتیب سیر رویدادها را به سوی پایان دلخواه خویش هدایتمیکنند.
محوریت زنان در برخی قصههای ایرانی به شکل دیگری نیز آشکار شده است: دختر شرطها و آزمونهای دشواری پیش پای خواستارانش میگذارد و سرانجامخواننده درمییابد که دختر دل در گرو شایستهترین آنها داشته و خود در گذشتن اواز موانع دشوار،به صورت مستقیم یا با واسطه قرار دادن عوامل جادویی دخالت داشتهاست.
در قصۀ پیرهنی نیز دختر هنگام ازدواج با شاهزاده او را از برخی کارها نهیمیکند؛چون میداند در صورت نقض شدن این نهیها،شاهزادهای دیگر با دیدن پیراهن دختر،عاشقش خواهد شد و او را خواهد ربود!موارد بیشمار آگاهی این زنانو دختران از رویدادهای آینده-که در بیشتر قصهها دیده میشود-علاوه بر شباهت بهرؤیا،نقش محوری این شخصیتها را در قصه و حتی یگانگی آنان را با راوی دانایکل نشان میدهد.
برای مثال،با توجه به بسامد بالای الگوی شاهزاده/دیو در قصهها-کههمیشه به رهایی دختر از دست دیو و ازدواج با شاهزادۀ رؤیایی میانجامد-به نظرمیرسد این الگو بیشتر نشاندهندۀ آرزوها و رؤیاهای زنان و دختران باشد تا رویدادیواقعی در زندگی آنان."