ملخص الجهاز:
"از نظر شما نظریهی نظام جهانی والرستین چه مزیتی نسبت به دو نظریهی پیشین نوسازی(پارسونز و دیگر کلاسیکها)و وابستگی(باران،گوندر فرانک،مکتب اکلا)دارد؟ *دکتر راغفر:اقصتاددانان کلاسیک همچون ریکاردو معتقد بودند که ثروت یک کشور وقتی بهینه میشود که هر کشور بر تولید و تجارت کالاهایی تمرکز کند که در تولید آنها دارای مزیت نسبی است.
2با توجه به خاستگاه نیمه مارکسیستی نظریهی او (به این معنا که اولویتی قاطع برای امر اقتصادی قائل است،اما اعتقادی به ماتریالیسم تاریخی ندارد)آیا او در نظامهای اقتصادی-اجتماعی،جایگزین سوسیالیستی را میپذیرد یا راه سومی را پیشنهاد میکند؟ *دکتر راغفر:این پرسش خوبی است از این جهت که فرصت طرح مباحثی را فراهم میکند که در جامعهی ما کاملا مغفول ماندهاند و آن همین تقسیمبندیهای سرمایهداری-سوسیالیسم است که هنوز بینشهای حاکم در بین صاحبان اندیشه را در کشور ما در تسخیر خود دارد.
آیا در تعاملات بین امللل و عرصهی جهانی کماکان امر اقتصادی تعیینکننده است؟ *دکتر راغفر:والرستین در مطالعات اولیهی خود بر ظهور«یک جهان»تأکید میکند که از نظر او اساسا شناخت پویاییهای سرمایهداری تاریخی است؛و آن را به فعالیتهای تولیدی مشخص،در محدودهی زمانی،فضایی و مکانی خاصی نسبت میدهد،که در درون این محدوده،انباشت بیپایان سرمایه تبدیل به هدف یا قانون اقتصادی حاکم شده است.
اما نکتهی حائز توجه از نظر والرستین در این تحلیل نظام جهانی یک فرض روشن است و آن اینکه نیروی محرک جهانی شدن را باید در منطق اقتصاد جهانی سرمایهداری جست.
اما اینکه پیشنیازهای قرار گرفتن ما در موقعیت کانونی اقتصاد جهانی کداماند،به ویژگیهای یک نظام موفق از نظر والرستین ارجاع میدهم که در پاسخ سؤال سوم به آن اشاره شد؛اینکه نظامی است که عمدتا مساواتطلب و عمدتا مردمسالار باشد."