خلاصة:
»مفهوم وصف« از جمله مباحث علم اصول فقه است که در بیشتر کتابهای این علم مورد
بحث و گفت و گو است. در تعریف و دلایلی که برای مفهوم وصف ذکر می شود، مسامحه و
غفلت صورت گرفته، به طوری که موجب شده است تا بحث در مفهوم وصف از محور اصلی منحرف
شده و سمت و سوی اشتباهی پیدا کند. در بیشتر کتابهای علم اصول، این بحث با بحث
انتفای حکم در صورت انتفای موضوع مورد خلط قرار گرفته است، خلطی که باعث شده است تا
یکی از امور مسلم و بدیهی مورد انکار قرار گیرد و آن انتفای حکم است در فرض انتفای
موضوع. چنانکه در بحث مفهوم شرط همگی پذیرفته اند که بحث مفهوم شرط در جایی نیست
که موضوع منتفی شود و با آن انتفای حکم مسلم و قطعی است و جای گفت و گو نیست؛ بلکه
در مفهوم شرط سخن از استفاده انحصار و علیت منحصره است، در بحث مفهوم وصف نیز باید
مورد گفت و گو چنین چیزی باشد و هم کسانی که میخواهند مفهومدار بودن وصف را اثبات
کنند و هم کسانی که می خواهند مفهوم دار بودن وصف را رد و باطل کنند، باید بحث را
در دخالت انحصاری وصف در حکم یا عدم دخالت آن، متمرکز کنند؛ نه
اینکه با طرح مفهوم وصف به سراغ بحث انتفای حکم یا انتفای موضوع بروند. این انحراف
هم در تعریف مفهوم وصف و هم در ادلهای که برای آن آورده میشود و هم در مثالها و
تطبیقات این بحث در اکثر قریب به اتفاق کتابهای اصولی مشهود می باشد.
ملخص الجهاز:
"بنابراین با تعریفی که از مفهوم وصف ارائه گردید، معلوم میشود که بحث در اینجا این نیست که اگر وصف منتفی شد آیا حکم از موصوف منتفی است یا خیر؟ بلکه بحث در این است که آیا وصف دارای مفهوم است؟ به این معنا که آیا جمله در بر دارنده وصف، دلالت دارد بر اینکه حکم برای موصوف تنها در صورتی است که وصف ذکر شده وجود داشته باشد؟ به طوری که اگر وصف ذکر شده منتفی شود، دیگر حکم از برای موصوف نخواهد بود )هرچند که به جای آن وصف منتفی شده، اوصاف دیگری قرار گیرد؟( دلیل بر ادعای مسامحه بر اساس آن چه گفته شد، معلوم میگردد که در تعریف و در تعیین محور گفت و گو و بحث در مورد مفهوم وصف مسامحه صورت گرفته و آن عبارت است از اینکه مفهوم وصف به معنای انتفای حکم از موصوف با فرض انتفای وصف، معرفی گردید؛ در حالی که مراد از مفهوم وصف با القای مسامحه و از سر دقت نظر عبارت است از: »انتفای حکم از موصوف با فرض انتفای وصف و جایگزین شدن اوصاف دیگر«.
« معنای سخن این است که عالم به تنهایی و بدون قید واجب الاکرام نیست؛ بلکه عالم با یک قید این حکم را داراست و آن قید عبارت است از عدالت؛ و اما اینکه آیا عدالت تنها وصف و قیدی است که وجوب اکرام بر آن معلق است و یا قیود و اوصاف دیگری مثل وثاقت یا هاشمی بودن میتواند جایگزین آن شود یا خیر؛ این مسأله به بحث مفهوم وصف ارتباط دارد؛ ولی اصل احترازی بودن قید که ثابت میکند قید ذکر شده در کلام در حکم دخالت دارد، به بحث مفهوم وصف هیچ گونه ارتباطی ندارد و معتقدین به مفهوم به دنبال اثبات مفهوم برای وصف هستند نه اینکه بخواهند اصل دخالت داشتن قید را در حکم، ثابت کنند."