خلاصة:
تحلیل فضیلت و ارتباط آن با معرفت از مباحث مهم فلسفه اخلاق است که نحوه برداشت از آن در علم اخلاق نیز موثر است. سقراط که گاه او را موسس فلسفه و پدر فلسفه اخلاق می نامند (فرانکنا، 20:1376) فضیلت را لازمه معرفت می دانست و بر آن بود که اگر کسی خوب و بد را از هم باز شناسد، هیچ عاملی نمی تواند او را به عملی بر خلاف معرفتش وادار سازد. پس از سقراط دیگر فلاسفه در مقابل این نظر واکنش نشان دادند. شاگرد او افلاطون نظریه استادش را پذیرفت، اما شاگرد افلاطون، ارسطو، نظریه سقراط را انکار کرد و به تفصیل به نقد و بررسی آن پرداخت. هدف اصلی این مقاله بیان نقدهای ارسطو بر نظریه سقراط است. این نقدها از یک سو دیدگاه ارسطو را در موضوع مورد بحث، تبیین می کند و از سوی دیگر با طرح احتمالات مختلف درباره نظریه سقراط و نقد و بررسی آنها، پرتوی بر نظریه سقراط می افکند.
مهمترین نقد ارسطو، بر نظریه سقراط این است که این نظریه، تاثیر گرایشها و انفعالات نفسانی بر اعمال را نادیده می گیرد. نکته قابل توجه این است که به نظر می رسد، ارسطو در نقد یکی از تقریرهای نظریه سقراط، خود را ناتوان از ارائه ردی قاطع می بیند و در مقابل آن تسلیم می شود.
ملخص الجهاز:
"اگر نظریه سقراط درست باشد، مجرمی وجود نخواهد داشت، چون هر کس بر طبق علم و آگاهی خود عمل میکند و در این صورت جرم بی معنا خواهد بود، و این، با وضع مجازات برای مجرمان توسط قانونگذار سازگار نیست.
بدین سان، ارسطو معتقد است: اگر چگونگی پدیدار شدن اشیاء از لحاظ خیر و شر بودن، ارادی نباشد و ما به نحوی مسؤول این چگونگی نباشیم، مسؤولیت اخلاقی بطور کلی بی معناست و ضعف اخلاقی قابل توجیه نیست؛ زیرا لازمه این مطلب که ما به هیچ وجه مسؤول چگونگی پدیدار شدن اشیاء نیستیم، این است که افعال بر اساس استعدادهای طبیعی افراد برای آنها خیر یا شر مینماید، به این معنا که برخی طبیعتا دارای استعدادی هستند که خوب و بد بودن اعمال را درک میکنند و برخی دارای چنین استعدادی نیستند.
ارسطو پس از ذکر این مطلب که دلیل ناپرهیزکاری، شکست پندار از لذت نیست، میگوید: اما این را نیز نمیتوان گفت: که حکمت عملی که از همه حالتها قویتر است مغلوب میشود، زیرا در این صورت شخصی واحد در آن واحد، هم دارای حکمت عملی خواهد بود و هم ناپرهیزگار، اما نمیتوان گفت: کسی که دارای حکمت عملی است، بطور ارادی اعمال پست انجام میدهد.
اما از جهت دیگر رد نظریه سقراط محسوب میشود؛ چرا که بر اساس آن، برای این که حکم کلی و کبری به عمل منتهی شود، نیازمند توجه و به کارگرفتن حکم جزئی و صغری است و صغری میتواند مغلوب انفعال گردد و در نتیجه، آدمی با وجود علم روشن نسبت به کبری، مغلوب میل میگردد، و بدین ترتیب، نظریه سقراط نقض میگردد."