خلاصة:
یکی از فروع مهم اصل علیت قاعده سنخیت علت و معلول است توجه فیلسوفان در مباحث مربوط به علیت بیشتر متوجه خود اصل علیت و ضرورت علی-معلولی بوده و کمتر به قاعده مذکور پرداخته شده است. ملاصدرا در این باره بیش از فیلسوفان پیشین خود به بررسی و کندوکاو پرداخته و مطالبی نو را مطابق مبانی نظام فلسفی اش عرضه کرده است. این مقاله تاریخی و تحلیلی به چیستی، تبیین و گستره قاعده سنخیت علت و معلول در فلسفه اسلامی و به ویژه حکمت متعالیه و دیدگاه های ملاصدرا پرداخته و در فرجام به این نتیجه رسیده است که سنخیت علت و معلول دو معنی حداقلی و حداکثری دارد. معنای حداقلی بر مبنای نظام های فلسفی قبل از حکمت متعالیه تبیین می شود اما معنای حداکثری با توجه به مبانی خاص حکمت متعالیه چون اصالت وجود و تشکیک وجود تبیین می گردد. با این تفکیک آشکار می شود بسیاری از مخالفت ها با قاعده سنخیت علت و معلول در حقیقت متوجه معنای حداکثری سنخیت است و معنای حداقلی پذیرفته بیشتر فیلسوفان است.
An important branch of the principle of causality is the rule of the cognation of cause and effect. Discussing the issues of causality، philosophers have paid more attention to the principle of causality itself and causal and caused necessity and have paid less attention to this rule. Mulla Sadra has explored this issue more than his previous philosophers and has given new subjects on the base of his philosophical system. This historical and analytical paper has dealt with the nature، explanation and scope of the rule cognation of cause and effect in Islamic philosophy، especially in philosophy of Mulla Sadra and at the end، it has concluded that that the cognation of the cause and effect has two maximum and minimum meanings. The minimum meaning is explained on the base of the philosophical system of before transcendent philosophy but the maximum meaning is explained in regard to the special foundations of transcendent philosophy such as the principality of the existence and its gradation. This separation makes appear that many of the objections to the rule of cognation of the cause and effect in fact refer to the maximum meaning and the minimum meaning is accepted by most philosophers.
ملخص الجهاز:
"نکتة آخر اینکه بیان ملاصدرا در استدلال بر قاعدة الواحد و تفسیر سنخیت بیشتر جنبة خطابی دارد و بیانی برهانی نیست چنان که علامه طباطبایی در تعلیقة خود بر الاسفار به آن اشاره کرده است: زیرا اگر مراد از مشابهت و مماثلت معنای اصطلاحی آنها باشد که همان اتحاد در کیف است به اتحاد در ماهیت نوعی برمیگردد در حالی که چنین چیزی را دربارة واجب الوجود و هیچ علت بسیط جوهری نمیتوان بیان کرد (همان: 7/236، پاورقی 1).
همچنین بحث از گسترة سنخیت علت و معلول را میتوان به گونة دیگری مطرح ساخت و آن اینکه با توجه به تقسیمبندیهای مختلف علت از جمله تقسیم علت به علت تامه و ناقصه، و تقسیم علل ناقصه به علت فاعلی، غایی، مادی و صوری و نیز تقسیم علت به علت قریب یا بعید، حقیقی یا معد، و واحد یا کثیر، این سؤال مطرح است که مراد فیلسوفان مسلمان از اعتبار قاعدة سنخیت علت و معلول، در همة اقسام علل و معلولهای آن است یا در برخی از اقسام آن؟ در این میان آنچه بیش از همه شایستة توجه است، علت تامه و علت ناقصه و اقسام آن است و اینکه آیا قاعدة سنخیت همچون فرع مهم دیگر قاعدة علیت صرفا در ارتباط با علت تامه و معلول آن مطرح است یا اینکه سنخیت در ناحیة علل ناقصه مصداق دارد و اگر در حوزة علل ناقصه است آیا در تمام اقسام آن است یا برخی از آن یا اینکه چنان که برخی گفتهاند قاعدة سنخیت علی و معلولی هم در علت تامه و معلولش و هم در اقسام علل ناقصه اعم از فاعلی، مادی، غایی و صوری صادق است (عبودیت، 1380: 192)."