خلاصة:
در این مقاله، پس از در نظر گرفتن دو معنای عام و خاص برای «دینپژوهی تحلیلی» پیشینه تاریخی دینپژوهی تحلیلی (به معنای عام) در حوزه اسلام مرور میشود؛ سپس دینپژوهی تحلیلی (به معنای خاص آن) مورد توجه قرار میگیرد. برای فهم بهتر این معنا، در ادامه، به چیستی فلسفه تحلیلی و روشهای گوناگون تعریف آن پرداخته؛ سپس جایگاه دینپژوهی تحلیلی (به معنای خاص) و نسبت آن با باورهای دینی با دو نگاه تاریخی و تحلیلی را بررسی کردهایم.
ملخص الجهاز:
"در بخشی از این مسائل، (برای مثال، ادله اثبات وجود خدا، اوصاف الاهی، مسأله شر، اعجاز، معقولیت گزارههای دینی) سامانه بحث بهطور کامل تحلیلی است و در بخشی دیگر (برای مثال، بحث تجربه دینی یا ایمانگرایی) هر چند از برخی دیدگاههای فیلسوفان غیرتحلیلی (یا متکلمانی که کمتر رهیافتهای تحلیلی به مسائل دادند)، سخن به میان میآید، سهم عمدهای از ادبیات انتقادی بحث، وامدار رهیافتهای تحلیلی است؛ برای نمونه، نظریه سورن کرکگور، اندیشهور اگزیستانسیالیست دانمارکی، به مثابه روایتی افراطی از ایمانگروی، در غالب متون فلسفه دین مطرح میشود؛ ولی در بررسی همین نظریه که در بستری غیرتحلیلی پرورش یافته است، فلاسفه دین تحلیلی، گوی سبقت را از دیگران ربوده و با نکتهبینیها و نازکاندیشیهای خاص خود، مطالب در خور توجهی را طرح کردهاند.
لازمه این دیدگاه جدید آن بود زبان دینی که دربردارنده گزارههای دینی است، بازی زبانی مستقلی باشد که با مراعات قواعد خاص خود میتواند معنادار باشد؛ البته تردیدی نیست که دیدگاههای ویتگنشتاین درباره زبان و معناداری، سر منشأ طرح دیدگاهها و مسائلی شد که امروزه در فلسفه دین و ذیل عنوان «زبان دینی» مورد بحث فیلسوفان دین قرار میگیرند؛ ولی نکته آن است که دیدگاههای ویتگنشتانی در آغاز، به مثابه نظریه خاص دینی مطرح نشد؛ هر چند گستره آن، مباحث دینی شناسانه مربوط به زبان دینی را نیز فرامیگرفت و بهویژه با کرهای فیلسوفان تحلیلی بعدی، دستمایهای برای ارائه نظریه در باب زبان دین شد."