ملخص الجهاز:
"چرا مالکیت مشاع(جماعتی)در اینجا میتواند به مالکیتهای مفروز(فردی)تبدیل شود و چه چیز مانع از آن است که همین تحول در مالکیتهایجماعتی آسیائی نیز پدید آید؟مارکس عامل اصلی را عبارت از اینمیداند که در یونان و رم،برای بهرهبرداری از زمین،کار جماعتی-کارجمعی اعضای جماعت-ضرورت ندارد و حال آن که در جماعات آسیائی،چنین ضرورتی به طور حاد وجود دارد و بدون کار جماعتی،بهرهبرداری اززمین امکانپذیر نیست:آبیاری مصنوعی با وسایل مختلف و تنظام شبکۀآبرسانی در شرق،شرط اولیۀ بهرهبرداری از زمین است و تحقق این شرط جزبا کار جماعتی،امکانپذیر نیست.
بنابراین،در طریقۀ ژرمنی«فردیت»نسلت به طریقه باستانی،باز هم بیشتراست؛تا آنجا که اجتماع تقریبا بازتابی است از افراد:در این مرحله،اززنجیرهائی که فرد انسانی را به عنوان مالک،به«قبیله»یا«جماعت»یا«جامعۀ شهری»پیوند میداد،اثری دیده نمیشود و رابطۀ انسان با شرایطعینی کار یعنی مالکیت ارضی که در سابق فقط از طریق پیوند با قبیله وجماعت و جامعۀ شهری،ممکن میگردید و در آن حال فرد چون جنینی بود کهبه وسیلۀ رشته ناف و با واسطۀ مادر به زندگی پیوند مییافت،در اینجا بهمولودی مستقل مبدل میشود که بند نافش بریده شده و جدا از مادر(قبیله-جماعت-شهر)و مستقل از او،با شرایط عینی لازم برای کار و زندگی(زمین)مرتبط میگردد.
6-آیا بنیانهای اقتصادی«آسیائی»،«باستانی»و«ژرمنی»راباید سه بنیان موازی و سه طریقۀ ممکن برای خروج از مرحلۀجماعت بدوی به شمار آورد،یا آنها را سه مرحلۀ تکاملیمتعاقب شناخت؟ نظر به اهمیت موضوع،یک فصل جداگانه را به این بحث اختصاصدادهایم و در آنجا نشان خواهیم داد که از نظر مارکس،بنیانهای مورد بحث وبطور کلی وجود تولید آسیائی،بردگی،فئودالی و بورژوازی جدید،مراحلمتوالی تکامل تاریخی را تشکیل میدهند و از آخر به ترتیب،هر وجه تولیدنسبت به وجه تولید ماقبل خود،یک مرحلۀ پیشرفتهتر به شمار میآید و بهعبارت دیگر از مرحلۀ آسیائی تا دوران بورژوازی جدید،بنیانهای اقتصادیهر یک به ترتیب در فاصلهای دورتر از جماعت بدوی قرار دارد."