ملخص الجهاز:
"شاخۀ خشکیدۀ زیتون رودبار سال نو سبزپوش و سپیدقبا وارد شده بود.
خاطرۀ یکی ازهمکاران مجله که در بهار 69 از زیر آوار در رودبار بیرون آمده بود و درمرداد همان سال بر روی تخت بیمارستان بر قلم جاری کرده بود ما را درسکوت فروبرد.
نوشته شاخۀ زیتونی بود،عیدی رودبار،رودبار صاحب زیتون اما لانهکبوتری که ساقه صلح را به منقار گرفته بود آوار شده؛کبوتر آواره و ساقۀ زیتوناز درخت جدا افتاده بود.
روزگار به سختی میگذرد و من دور ازتو،دور از هوای پاک تو و دامن گستردهات،دور از کوههای بلند و استوارت مینویسم،برای تو،برای تو که شاید ماهها و سالهایدیگر نیز ترا نبینم،برای تو که باید مقاومباشی،باید امیدوار باشی و باید پایدار بمانی،برای تو مینویسم که همهچیز من بودی وهمهچیز ما بودی و من اینرا نمیدانستم برای تومینویسم که تلخترین و شیرینترین خاطراتمن و مردمم در تو خلاصه میشود."