"او گوئی هزار بار خود را در اینگونه جشنهای گلریزان جهانیدیده بود،همو بود که سبد خالیافتادهی شعر ما را برداشت بهجنگل خویش برد و بازآورد پر ازگلها و میوهها و دیگر موائد زمینیو آسمانی.
«نیما»همه این مراتب را میدید ومیاندیشید،خاصه و خاصه میدید که دنیا بهسوی دیگر روان است،کمکم همه شئون زندگیاو از آن جمله فرهنگ و هنر،دارد از دوایرمحدود و قلمرو محلی و حتی آفاق ملی سرکبدر و برو برتر میکشد و در این صورت ما چهداشتیم که روزی و روزگاری اگر پایش افتاد،بهآدینه بازارهای جهانی عرضه کنیم؟ *بیاموزیم از او شکیبائی و بردباری را وشرافتمندانه وفادار بودن به نیکی را و بیریائی وبیادعائی را،بیاموزیم ازو خشم و خوشیهاینجیب را،بیاموزیم از او مردانه به کار بزرگ دلبستن را،زیرا که او در کار بزرگ خویش مردانهدلبسته بود،زیرا که او مرد بود،مردی مردستان."