ملخص الجهاز:
"برای نیما تنها انسان مطرح بود و در جای جای آثارشاندوه از تیرهروزی انسانها احساس میشود؛و میسراید: میتراود مهتاب/میدرخشد شبتاب/نیستیکدم خواب به چشم کس ولیک/غم این خفته چند/خواب در چشم ترم میشکند/ در همان گیر و دار جنگ کهنه و نو،یکی از نوآوراندر ظاهر متعهد حزبی در خیال،چنین مینویسد: اگر بینوایی را دیدید در کنار جاده لخت/لختو گرسنه افتاده است و دست و پا میزند/جانمیکند/برگردید به فرمان«قدرت»به امر«خرد»بکوبید بر مغز او با لگد/نترسید باید بمیرد فقیر/بگویید بلند شو ایستاده بمیر...
باری با انتشار سرودههائی از آن دست که نمونههایشرا خواندیم،و سنتشکنی نیما باران تکفیر از هر سو بر اوباریدن گرفت،گرچه تنی چند از شاعران جوان و عدهایاز روشنفکران واقعی به حمایت از او برخاستند،اما اوخود این شجاعت را داشت که جلوی مخالفانش حتی باگوشهنشینی،با چلهنشینی،با سکوت به مقاوت بایستد وپایمردی کند."