ملخص الجهاز:
"ممکن است پارهای از آنها در فرآیند شکل گیری ملت معینینقش خصوصا مهمی داشته باشند در حالی که در فرآیندی دیگر بیش ازیک نقش جانبی ایفا نکنند ولی در میان این عوامل،سه عامل غیر قابلجایگزین است:(1)«خاطرۀ»گذشتۀ مشترک که به مثابه«سرنوشت»یا حداقل به عنوان هستۀ تشکیل دهندۀ آن گروه قلمداد میگردد؛(2)وجود پیوندهای تنگاتنگ زبانی یا فرهنگی که روابط اجتماعیعمیقتری را در درون گروه امکانپذیر میسازد؛(3)مفهوم برابری تماماعضای گروه که به صورت یک جامعۀ مدنی( yteicoS liviC )سازمانیافتهاند.
چرا این نوع تضادهای اجتماعی که در قالب[مسائل]ملی بیان&%10915ESEG109G% شد،در پارهای از بخشهای اروپا بیش از دیگر نقاط آن قاره موفقبوده؟شاید مهمل به نظر آید،ولی میتوان گفت که در سدۀ نوزدهمغالبا تبلیغات ملی در مناطقی زودتر آغاز شد و پیشرفت کرد که بطورکلی گروههای قومی غیر مسلط و بویژه رهبران آنها به دلیل سرکوبمستبدانهای که در چار چوب آن رشد یافته بودند،تحصیلات سیاسیناچیزی داشتند و بدون تجربۀ سیاسی بودند.
«ملت گرائیهای نو»:تکرار ملت گرائیهای قدیمی الگویی که تا اینجا بر پایۀ جنبشهای ملی سدۀ نوزدهم اروپاپرورانده شد تا چه اندازه میتواند برای درک«ملت گرائیهای نو»دراروپای مرکزی و شرقی امروز مفید باشد؟[در این زمینه]دیدگاهیمتعارف وجود دارد مبنی بر اینکه آشوبهای جاری،از رها شدننیروهای نامعقولی سرچشمه میگیرد که در دورۀ کمونیسم سرکوب-ومنجمد-شده بودند و اکنون پس از پنجاه سال در حال تجدید حیاتکامل هستند.
امروزه این طرح به طور بالقوه،گستردهتر هم شده است زیرا غیر ازملتهائی که در سدۀ گذشته تاریخی پنداشته میشدند،ملتهای دیگریهم وجود دارند که پیش از جنگ جهانی دوم تاریخ مشابهی به دستآوردند-مانند استقلال یافتن ملتهای استونی و لتونی پیش از جنگ؛و حتی در دورۀ جنگ یعنی زمانی که اسلوواکها و کرواتها با اجازۀنازیها،قلمروهای تحت الحمایۀ خود را حفظ کردند."