ملخص الجهاز:
"آقای طباطبایی هم هرگز درصدد برنیامدهاست که در باب ماهیت غرب تحقیق کند،مع هذا وقتی درآثار ایشان میخوانیم که مفهوم آزادی متداول قبلا وجودنداشته و خاص تمدن جدید است یا تفکر غرب نوعیتفکر اجتماعی است میتوانیم چیزی از نظر ایشان دربابغرب بدانیم.
درچنین جامعهای عقل عمومی قوی است و به عبارت دیگردر تمدن جدید«عقلی که دعوت به صلاح و کمال میکندعقل عملی است؛یعنی عقلی که حکم به خوبی و بدی ووجوب را جواز میکند،نه آنکه حقایق اشیاء را درک نمایدبلکه عقل عملی مقدمات حکمش را از احساسات باطنیمیگیرد و احساساتی که در ابتدای زندگی انسان فعلیتدارد همان احساسات و قوای شهوت و غضب است و امانیروی عقلانی قدسی در آن اوان هنوز به فعلیت نرسیدهاست و اینگونه احساسات موجب اختلاف میشود...
ولی چنین نیست که تمدن جدید غرب یک تمدنمسیحی باشد بلکه این تمدن متأثر از اسلام است زیرامسیحیت قواعد سیاسی و اجتماعی ندارد و این اسلاماست که بعد از جنگهای صلیبی مورد توجه غربیان قرارگرفته است.
پاسخ آقایطباطبایی این است کهمسلمانان به گنجهایشایگان خود اهمیت ندادهو حقایق دینی و ذخایرمذهبی را پشت سرانداختند،(آنان از فوائدیکه برده بودند مراقبت ونگهداری کردند و اینانگوهرهای گرانبهای خود رابه رایگان از دست دادند)درنتیجه غربیان جلو افتادهو مسلمانان عقب رفتند(ص 218،جلد سوم،تفسیر آیه 213 سوره بقر ه)ولی اینکه غرب اهل تشخیصبوده و مصلحت خود را بازشناخته و در حدود اصولخود از اسلام نیز بهره برده است نباید از نظر دور بماند.
چیزی که آقای طباطباییآن را تفکر فردی خواندهاند،تفکر نیست بلکه بیفکری وانحطاط است و رانده بودند از عالم عقل قدسی وواماندگی در راه عقل اجتماعی غرب."