ملخص الجهاز:
"7انسانگرایان بر این باور بودند که میتوان ازطریق ادبیات کلاسیک همان روحیهای را از نو خلق8کردکه انسان عصر کلاسیک از آن برخوردار بود لیکن در قرونوسطا از دست رفته بود و این روحیه همان روح آزادیاست که تأییدی بر ادعای استقلال بشر بوده و او را مجازمیدارد تا خودش را دخیل در تاریخ و طبیعت ببیند و قادرباشد تا اینها را(تاریخ و طبیعت)قلمرو خویش سازد.
جنبش انسانگراییکه زادۀ شهرها و بخشهایی بود که در راه استقلالشانمبارزه میکردند،آن نظامهای سلسله مراتبی را بیش ازآنکه کمکی به منافع ضروری و حیاتی بشر ببیند آنها رامانعی بر سر این راه میدیدند و از آزادی انسان برای پیافکندن زندگی آزادمنشانه در این دنیا دفاع میکردند.
به این ترتیب،انسانگرایان راه را برایماکیاولی(که از بعضی جهات انسانگرا بود)گشودند،کسی که جهان سیاست را از هر گونه نظریۀ متافیزیکی یادینی زدود و بر خود فرض دید تا بدون تعصب نشان دهدکه گزینههای ارائه شده از سوی اهل سیاست در شرایطمختلف مبتنی بر این اعتقاد است که قلمرو و حدود فعالیتسیاسی تنها در درون خود سیاست معلوم میشود.
کشف چشمانداز تاریخی با توجه به زمان بود وکشف چشمانداز بصری در نقاشی رنسانس با توجه بهمکان بود و این یعنی قدرت معلوم ساختن فاصلۀ اشیا ازیک دیگر و از سوی ناظر و از همین روی توانایی و قدرتیاست برای درک اشیا در زمان و مکان واقعیشان و درتمایزشان از یک دیگر یا به صورت فردیتشان.
افزون بر این مردان دیگری بودند که بر آن شدندتا کتاب طبیعت را مستقیما از طریق مشاهده و تجربهژمورد بررسی قرار دهند و از پیروی کورکورانۀ نوشتههایارسطو دست برداشته و از همین جا بود که اعتماد بهحجت و اعتبار ارسطو ضعیف گشت."