ملخص الجهاز:
"محافظهکاری واکنشی نسبت به لیبرالیسم و عقلگرایی جنبشروشنگری و تجدد بود و بویژه پس از انقلاب فرانسه در دفاع ازسنتهای گذشته پدیدار شد و آرمانهای اصلی لیبرالیسم و تجدد بسیاری از محافظهکاران،محافظهکاری رااساسا ایدئولوژی به شمار نمیآورند زیراایدئولوژی قاعدتا در پی عرضه کردن تعریفیمعین از انسان و جامعه و کوشش برای اجرایآن تعریف در عمل است،حال آنکهمحافظهکاری آنچه را محصول تاریخ و سنتاست میپذیرد.
بطور کلی این ایدئولوژی دارای سه مرحلۀ تاریخی یا سهشکل اصلی بوده است:یکی محافظهکاری لیبرالمنشانه که دردوران رواج لیبرالیسم رفتهرفته از تأکید خود بر مالکیت ارضی وپدرسالاری اجتماعی و سیاسی کاست و اصول اقتصادیلیبرالیسم را اتخاذ کرد؛دوم محافظهکاری پدرسالارانه که باپیدایش دولتهای مداخلهگر و بحران در اقتصاد بازاری،بار دیگربه اصول پدرسالاری اجتماعی پیشین بازگشت و از دولت وسیعحمایت کرد؛و سوم محافظهکاری نو که دوباره به اصول اقتصادآزاد بازگشته و در ترکیب با نئولیبرالیسم آمیزۀ تازهای به نام راستنو پدید آورده است.
البته در همین جا بایدیادآور شد که سیاستگذاری اقتصادی جزء ذاتی ایدئولوژیمحافظهکاری نیست بلکه تحت تأثیر شرایط اجتماعی وارد آنمیشده است؛برعکس،حفظ یا احیای سنت و مذهب و تأکید بر محافظهکاران بطور کلی به شیوۀ خاص خوداز ضرورت دفاع از کل ملت در برابر منافعطبقاتی دفاع کردهاند و از همینرو،میانمحافظهکاری و ناسیونالیسم نیز رابطۀ نزدیکیوجود داشته است.
محافظهکاری،انقلاب محافظهکارانه و فاشیسم ایدئولوژی محافظهکاری به عنوان سنتگرایی،هم برحسبنوع سنتی که در نظر است(مثلا سنت ملی،مذهبی،و قومی)و همبرحسب شیوۀ اقدام در جهت حفظ یا احیاء سنتها(مانند شیوههایمسالمتجویانه یا انقلابی و خشونتآمیز)و هم با توجه به میزانخصمانه بودن نظام مستقر نسبت به آرمانهای آن(همچونخصومتورزی با سنتها در نظامهای سکیولار و لیبرال)گونههایبسیاری پیدا میکند و در نتیجه از حد آنچه به عنوان سنتمحافظهکاری در غرب شناخته میشود،بسی فراتر میرود."