ملخص الجهاز:
"دیگر فاصلهء نظری مکتبهایی است که بر فرد انسانی و خودآفرینی وی تأکید میکنند، همچون مکتب ماکس وبر،با پیروان فونکسیونالیسم و دیالکتیک و تحلیل فونکسیونی برای نظریهء فونکسیونالیسم دیالکتیک وضع کرد،عبارتند از: یکم،واقعیت زندگی اجتماعی انسان برایندی است از یک رابطهء دیالکتیکی میان انسان سازنده و ساختهای اجتماعی،که فراوردههای کار وی هستند و در عین حال بر او تأثیر دارند؛ دوم،برای درک نظامهای اجتماعی باید آنها را در دورههای تاریخی در نظر آورد و اصل ویژگی تاریخی را به کار برد؛سوم،نظامهای اجتماعی کاملا بسته و منسجم نیستند و ممکن است یک نظام اجتماعی شامل چند نظام فرعی و متمایز و ناهمبسته باشد؛چهارم،تعادل پویا،در معنای وسیع آن و برای یک دورهء بلند وجود داشته و نظامهای اجتماعی گرایشی بدان سوی دارند؛پنجم،تبیین علی پدیدارهای اجتماعی و تغییرات آنها غالبا چند جانبهاند و محتملا به خاطر اصل ویژگی تاریخی در هر دورهء تاریخی با شرایط ویژهای عاملی بیش از عوامل دیگر در تغییر و تحول مؤثر است-اصل ویژگی تاریخی با ساختن یک قانون کلی برای همهء ادوار تاریخی مغایرت دارد؛ششم،ضرورتها و مقتضیات فونکسیونی را باید با توجه به اصل ویژگی تاریخی برای هر دورهء تاریخی در نظر آورد و نه برای همهء ساختها و نظامهای اجتماعی در دورههای متفاوت تاریخی؛هفتم،بدین ترتیب،فونکسیونالیسم دیالکتیک هم تغییر و تحول تدریجی و هم تغییر و تحول انقلابی را در نظر میآورد؛هشتم،فونکسیونالیسم دیالکتیک توافق جمعی و توازن و تعادل را همراه با تضاد و تنازع از اصول مسلم زندگی اجتماعی انسان میداند و زندگی انسان را برآیند دیالکتیکی روابط آنها میشناسد."