خلاصة:
آیا طرح رویکرد یا مکتبی جدید در روانشناسی با عنوان «روانشناسی اسلامی»، با توجه به مبانی علمی، روششناختی و فلسفی ممکن است؟ برای پاسخ به این سؤال باید ابتدا با توجه به تحول تعاریف روانشناسی، وجود تبیینهای متفاوت از رفتار، جهتگیریهای روشی گوناگون، و با تأکید بر پیچیدگی واقعیت، امکان شناسایی و طرح موضوع جدید و اتخاذ سمتگیری روشی و نظری تازه را بررسی کرد. مؤلف با تأمل در مؤلفههای فوق و طرح رویکردهای علم شناختی، به نقد دیدگاهی پرداخته است که مدعی است علم با پدیدههای عریان سروکار دارد. آنگاه میکوشد با روش مقبول جامعه علمی، فرضیههای خود را به آزمون بگذارد و یافتهها را از حریم خود روانی، دینی، فرهنگی و فلسفی به حریم مشترک بین آدمیان بکشاند. مقاله در ادامه به بررسی سه روندی که از پیشفرضهای اسلامی یا بومی متأثر است، پرداخته و در پایان برای گسترش تحقیقات روانشناسی با دیدگاههای بومی و اسلامی پیشنهادهایی را عرضه کرده است.
ملخص الجهاز:
"پرسشهای دیگری نیز در کانون توجه نویسنده است: آیا در صورت وجود امکان طرح روانشناسی اسلامی، ضروری است به صفت اسلامی، تأکید شود و این تأکید چه پیامدهایی ممکن است داشته باشد؟ چگونه میتوان از جهانشمولی یافتهای که از پیشینه معرفتی خاص تغذیه میشود، سخن گفت؟ نقش بسترها و شرایط سیاسی ـ اجتماعی در تولید نظریههای مبتنی بر متون بومی ـ اسلامی چیست و چگونه میتوان شرایط بهتری را مهیا کرد؟ در چه ابوابی میتوان به طرح پژوهشهای متأثر از پیشینههای ماقبل تجربه اقدام کرد؟ حدود عمل روانشناسی اسلامی کدام است؟ و به چه نکات محوری و اساسی در طرح چنین تلفیق به ظاهر نامأنوسی (روانشناسی اسلامی) باید توجه داشت؟تحول تعاریف و گوناگونیهای تبیینها و روشها در روانشناسیاز سال 1879 که روانشناسی(1) به عنوان یک «علم»(2) کار خود را آغاز کرد، تا امروز که بیش از یک قرن از فعالیت آن میگذرد، هنوز نظریهپردازان این رشته در تعیین قلمرو، روش فعالیت و موضوع مورد مطالعه به توافق کاملی دست نیافتهاند.
سه: یک مبنای علم شناختی نیز در پرهیز از تأکید افراطی بر صفت روانشناسی وجود دارد و آن این است که محقق اگرچه در مقام تولید پیشفرضها و مسائل و جهتگیریهای کلی کاملا متأثر از متون قبل از تجربه یا علایق و انگیزههای «فردی» است، ولی در مراحلی از کار، که خود را ملزم به رعایت موازین عقلی، روششناختی و بین الاذهانی میبیند و میکوشد با عبور دادن مفروضات خود از غربالهای مقبول جامعه علمی دایره شمول آنها را گسترش دهد و بر قامت پیشفرضهای خود جامهای از عقلانیت و روشمندی بپوشاند، به «جامعیت» و «تعمیم» نایل میآید و از منابع و مآخذ خاص خود جدا میشود و دیگران نیز بدون توجه به منشأت تئوریک او به یافته هایش از سر تأمل مینگرند."