خلاصة:
مقاله حاضر ترجمه فصلی از کتاب «پژوهش کیفی در مدیریت اطلاعات»[1] است که به معرفی یک رویکرد روششناختی برای مطالعه کاربرد اطلاعات و نظامهای اطلاعاتی ایجادشده پس از سال 1972 به بعد میپردازد. این رویکرد (یعنی معنابخشی) برای مطالعة نیازها، انگارهها، و رضایتمندی کاربران بالفعل و بالقوه نظامهای اطلاعاتی و ارتباطی به کار میرود. در بخش نخست، مفروضات و بنیادهای نظری این روش مطرح میشود. پس از آن، توصیف خود روش و روشهای برآمده از آن آمده است
ملخص الجهاز:
"اما بسیاری و چه بسا بیشتر پرسشهایی که در مدیریت اطلاعات و طراحی نظامهای اطلاعاتی و کار با آنها مطرح میشود، آنهایی هستند که عامل انسانی در آنها دخیل است؛ نظیر این پرسش که چطور میتوان پایگاه داده را طوری طراحی کرد که به بیشترین وجه مورد استفاده قرار گیرد؟ عرضة چه خدماتی لازم است؟ استفادهکنندگان تا چه حد از خدمات ما راضی هستند؟ چرا برخی از کسانی که باید، از خدمات ما استفاده نمیکنند؟ چطور باید از توانمندیهای فناوری نو برای بسط و توسعة خدمات خود استفاده کنیم؟ آنچه که در ادامه میآید شرح تعارضهایی است که در سطح مفروضات بنیانی میان رویکرد پژوهش مرسوم و رویکرد معنابخشی وجود دارد.
اما اگر بپذیریم که اطلاعات آن چیزی است که در ذهن آدمی شکل میگیرد و ساخته و پرداخته میشود، پرسشهای پژوهشی دیگری برای ما مطرح میشوند؛ نظیر اینکه: فرد مورد مطالعه چه فکری درسر داشته که منجر به آن شده که اطلاع خاصی را، دقیق بخواند؟ یا چه راهی را دنبال کرده که او را به آنجا کشانده که اطلاعی را، که شخص دیگری آنرا دقیق میداند و میپذیرد، نپذیرد؟ یا نظامهای اطلاعرسانی را چطور باید طراحی کنیم که به افراد این امکان را بدهد که آنگونه که خود میخواهند در آنها به جستجو بپردازند؟ مطلب این نیست که تحت هیچ شرایطی ملاک «دقت» ارزش ندارد، بلکه مطلب این است که هرگاه بپذیریم که اطلاعات، جدا از ملاحظههای انسانی وجود دارد و توانایی کامل برای هدایت کردن دارد (یعنی دچار ناپیوستگی و قطع نیست)، آنوقت دیگر امر مطالعة استفادة انسان از اطلاعات، فقط شرایطی را مورد توجه قرار خواهد داد که در آن، پیوستگی برقرار است و از قطع و ناپیوستگی خبری نیست."