خلاصة:
مبتنی بر ماهیت سیاست بین الملل، «قدرت»، مفهومی به حساب می آید که فهم و ادراک صحیح از آن، مقدمه شناخت مجموعه موضوعات در نظام بین الملل است. به همین دلیل تلاش های بسیاری برای شناخت این مفهوم و مولفه های دخیل در آن، در حوزه ادبیات روابط بین الملل صورت گرفته است. تلاش جوزف نای در طرح نظریه قدرت نرم نیز از این منظر حائز اهمیت است. این نظریه افق های جدیدی را در ورای برداشت تک بعدی از قدرت و شناخت مولفه های معنایی در آن، گشوده است. اما نظریه نای به واسطه فقر فلسفی در شناخت مولفه های دخیل در وجه معنایی قدرت، در حد بیان امهات، باقی مانده و جزئیات موثر در این امهات را مورد توجه تحلیلی و مفهومی قرار نداده است. همین نقیصه، نظریه قدرت نرم را از پاسخ گویی به آن دسته از پرسش هایی که در فرایند پژوهش پیرامون عملیاتی کردن این وجه قدرت مطرح می شود، ناتوان ساخته است. ما معتقدیم که با استفاده از پژوهش هایی که در مورد مفهوم قدرت با ماهیتی اجتماعی صورت گرفته است، می توان در راستای رفع این نقیصه گام های موثری برداشت. نوشتار حاضر به دنبال طرح مولفه هایی است که می توانند در ارتباط با قدرت نرم، قابلیت پژوهش عملیاتی درباره این مفهوم را تقویت کنند.
ملخص الجهاز:
"مجموعه تلاشهای صورتگرفته در حوزه سازهانگاری بهویژه سازهانگاری میانه3،با توجه به ظرفیتی که برای انگاره و نقش آن در شکلدهی به سیاست بین الملل قائل است،در صورتی که در یک ارتباط منطقی با نظریه قدرت نرم قرار گیرد،به میزان قابل توجهی میتواند پاسخگوی پرسشهایی باشد که این نظریه در فرایند عملیاتی کردن قدرت در چهارچوب خود،با آنها مواجه است.
پس از پرداختن نسبتا مختصر به مفهوم انگاره و فرایند شکلگیری اجتماعی آن و همچنین مؤلفههای مهم دخیل در آن،حال باید برآوردی از ظرفیتهای نظری سازهانگاری میانه برای طرح بحث جایگاه ایده در سیاست بین الملل ارائه داد تا بستر لازم برای چگونگی تدبیر در مورد پرسش اساسی این نوشتار فراهم شود.
لذا میتوان نتیجه گرفت که انگاره از دو جهت میتواند برای طرف قویتر در فرایند کنش اجتماعی منجر به خودش(انگاره)،در فضای نظام بین الملل یا «ساختار»قدرت نرم تولید کند و یا بهمثابه«قدرت نرم»تلقی شود:جهت اول از حیث انطباقی است که میان انگاره ایجاد شده با ارزشها و هنجارهای مبتنیبر شناخت طرف قویتر وجود دارد و جهت دوم از حیث توانایی وادارسازی دیگر طرفها به انجام رفتاری است که برمبنای انگاره ایجاد شده،صورت میپذیرد.
esaB یک فرایند اجتماعی در عرصه بین الملل،وجود داشته باشد،این تأثیر غالب او بر انگاره نهایی،نخست،سطح انطباق آن بازیگر را با انگارههای بین المللی که واقعیتها را تعریف میکنند،افزایش میدهد[همخوانی با هنجارهای ساختاری نظام بین الملل]و دوم آنکه به این دلیل که دیگر کارگزاران را وادار به پذیرش«تأثیر بیشتر»از ساختار هویتی و منفعتی بازیگر مزبوور میکند[تأثیرگذاری بر رفتار دیگران]،قدرت نرم آن کارگزار را افزایش میدهد."