ملخص الجهاز:
"این هدف بدان معنا است که ایالات متحده:الف) وابستگی نفتی خود را از راه کثرت منابع و منطقههای صدور نفت تا اندازهای که میتواند کاهش و گزینهها و آزادی عمل خود را هرچه بیشتر افزایش دهد ولی در برابر،وابستگی رقیبان اقتصادیاش مانند اتحادیهء اروپا و ژاپن به واردات انرژی از خاورمیانهء زیر کنترل خود را تا آنجا که ممکن است تشدید کنند؛ب)اپک را تضعیف کند و رقابت میان مناطق بزرگ عرضهکنندهء نفت مانند خلیج فارس،دریای خزر و روسیه را از یک سو و رقابت درونی در منطقهء فارس را بوسیلهء کشورهای بزرگ عرضهکنندهء وابسته،مانند عراق-بعنوان جایگزین جدی عربستان-تا آنجا که میتواند افزایش دهد؛پ) هندوستان و چین را بعنوان قدرتهای بزرگ هستهای و اقتصادی که وابستگیشان به واردات نفت فزاینده است، زیر نفوذ سیاستهای خود درآورد.
البته با مداخله و تحریکهای سیاسی برای بیثبات کردن کشورهای مورد نظر نیز میتوان به این هدف رسید؛کارهایی که در حال حاضر در مورد ونزوئلا در دستور کار سیاست خارجی ایالات متحده قرار دارد،یا از راه عملیات پرهزینهء نظامی و جنگهای پرپیامد-مانند جنگهای افغانستان و عراق-به منظور تغییر رژیمها؛زیرا از یک سو،هدفهای هژمونیسم میتواند تنها بگونهای امپریالیستی و برضد منافع عینی کوتاه و دراز مدت کشورهای صاحب منابع در خاورمیانهء بزرگ تأمین شود و از سوی دیگر،تنها ابزار سیاسی قدرت میتوان چنان ضربهای به قوانین بازار جهانی زد که قیمتهای کمیابی نفت ناممکن گردد.
پاسخ منفی شرودر و شیراک به بوش در جنگ عراق-با هرانگیزهای که بوده-و واکنشهای بر سر هم مثبت مخالفان جنگ در خود ایالات متحده و در دنیای عربی-اسلامی و جهان سوم به موضعگیری این دو کشور مشتی نمونهء خروار از آن وزنهء اخلاقی است که اروپا بعنوان نیروی محرک برای ایجاد یک نظام جهانی عادلانه و تنشزدا میتواند داشته باشد؛البته در صورتی که بتواند خود را از زیر سایهء خودخواسته قیمومت آمریکا برهاند و شجاعانه با ارائه کردن طرحهای غیرنظامی-برای پایان دادن به درگیرهایی مانند درگیرهای خاورمیانه اظهار وجود نماید."