خلاصة:
مقاله حاضر در پی آن است که درکی از چگونگی بازنمایی روابط قدرت درون یکی از پر مخاطب ترین ژانرهای ادبی (رمان) به دست آورد. روابطی که نه به صورت آشکار بلکه به طور پنهانی درون سطرهای رمان گنجانده شده و گویای ذهنیت مستتر نویسندگان این رمان ها در مورد اقشاری بودند که در مقاله پیش رو با عنوان «دیگری» تعریف شده اند. در مبانی نظری، ابتدا به موضوع بازنمایی وفرایند تولید معنا پرداخته شده است. سپس با تحلیل پیوند آن با نظریه گفتمان، معانی شکل گرفته در یک دوره تاریخی(پهلوی اول) به مثابه نظامی ارزیابی شده که معنا درون آن ساخته و پرداخته شده است. درمقاله نشان داده شده است که در این فرایند «دیگری» شکل می گیرد. مقاله حاضر، با تدقیق در چگونگی کاربست این مفهوم (دیگری) در نظریه های پسا استعماری و فرودست، به سوژه هایی اشاره کرده است که از طریق تمایز قائل شدن با «دیگری» و در مقام مقایسه با آنها، «خود» را هویت می بخشد. این دیگری های به حاشیه رانده شده، با رجوع به دوره تاریخی پهلوی اول و گفتمان مسلط ناسیونالیستی این دوران تعریف شده اند. نتایج حاصل از مطالعه رمان ها که با استفاده از روش نقد ادبی در کنار تکنیک های تحلیل روایت ( نظیر نکات گرامری و عنصر زمان روایت) به دست آمده است، به خوبی بیانگر نحوه اعمال قدرت از طریق بازنمایی است. اقشاری از جامعه ایران که با دلالت های نظری، به عنوان «دیگری» این نویسندگان معرفی شده اند، با موارد مطروحه در نظریات گفتمان شرق شناسی و مطالعات پسااستعماری تطابق دارند. در متون مورد مطالعه ویژگی هایی نظیر خروج از مرکز دیالوگ و پرت کردن آنها به محدوده غیر، تغییر جایگاه آنها از شخص به شی و صدور گزاره هایی کلی درباره فرودستان و تعمیم دادن این گزاره ها به تمام اقشار فرودست نسبت داده شده است.
ملخص الجهاز:
"این دیدگاه،وجود جهان خارجی و مادی را نفی نمیکند ولی معتقد است که آنچه معنا را ایجاد و حمل میکند جهان مادی نیست بلکه نظام زبانی یا نظامی که ما برای بیان مفاهیم از آنها استفاده میکنیم حملکننده معنا هستند و این کنشگران اجتماعیاند که نظام مفهومی فرهنگ خود و نظام زبان شناختی و سایر نظامهای بازنمایی را برای ساخت معنا مورد استفاده قرار میدهند تا جهانی معنادار و در ارتباط با دیگران را بسازند.
او قدرتی برای سخن گفتن از خود ندارد و حتی لحظهای نیز این مجال را نمییابد،بلکه صرفا از طریق نوع روایت راوی و نگاه خیرهای که جمع به او دارند، بازنمایی شده است: «در ضمن اینکه او غرق سخن بود من پیوسته ایلخانی را مینگریستم...
او از تعفن و حقارت طبقه اجتماعی خویش نه تنها آگاه است،بلکه آن را با طیب خاطر نیز پذیرفته است،چرا که بودن درون این گروه و پیوستن به افرادی که مانند خود او هستند بسیار آرامش دهندهتر است،تا رفتن به محیطهایی که در آن به عنوان"غیر"و"دیگری"محسوب میشود و از این منظر دائم در معرض نگاه خیره و تحقیرآمیز این گروه باشد.
"دیگری"ها در این رمان تنها یا با مکانی که به آن تعلق دارند(روستا)و یا دینی که به آن باور مندند(یهودی)از دیگر افراد داستان جدا میشوند و چون یهودی بودن یا روستایی بودن تنها یک صفت کلی است و میتواند شامل همه افراد این قشر شود،از اینرو،مشمول قانون یکسانسازی و از بین رفتن تفرد و موجودیت شخصیتی شده و گروه همشکلی را تشکیل میدهند که در مطالعات پسا استعماری نیز به آن به عنوان شیوهای برای به انقیاد کشاندن فرودستان اشاره شده است."