خلاصة:
رویکرد نظام های نوآوری در دو دهه اخیر با سرعت و در یک گستره جهانی تبدیل به ابزاری برای مطالعه فرایندهای نوآورانه و چارچوبی برای سیاست گذاری در قلمروهای علم، فناوری و نوآوری گردیده است. این در حالی است که پرسش ها و تردیدهایی در باب ارزش علمی و بنیاد معرفت شناسانه این رویکرد، گاه و بیگاه در منابع مطرح می گردد و پاسخ درخوری نمی یابد. در مقاله حاضر تلاش می کنیم تا آن پرسش ها و تردیدها را در مرکز توجه قرار دهیم و پاسخ هایی روشن برای آنها فراهم آوریم. برای این منظور مطالعه ای معرفت شناختی بر روی ماهیت و سیر تکاملی رویکرد نظام های نوآوری انجام می دهیم. نقطه اتکاء اولیه ما در این مطالعه، طبقه بندی نه سطحی پاول تاگارد از اصناف تغییر مفهومی در یک انقلاب علمی و فلسفه پشتیبان آن طبقه بندی است. این چارچوب نظری را برای ارائه تحلیلی از انواع و درجات توسعه مفهومی در خلال نضج گیری رویکرد نظام های نوآوری مورد استفاده و آزمون قرار می دهیم. تحلیل های ما نشان می دهند که ظهور نظام های نوآوری و قد علم کردن این رویکرد در برابر نگاه استاندارد در اقتصاد نوآوری نه تنها شامل تقریبا تمام انواع توسعه مفهومی مشخص شده توسط نظریه تاگارد می گردد بلکه تحولاتی ریشه ای تر در اصول معرفت شناسانه و روش شناسانه تثبیت شده، نحوه اولویت بندی مسائل اصلی و شیوه های رایج تبیین و حل مساله را نیز در بر می گیرد.
The aim of this paper is to explore whether the process of innovation can be captured in terms of rule-following instructions? To this end the views of Paul Thagard will be critically assessed. Thagard has developed a research methodology for innovation within the framework of naturalized epistemology (qua Quine) and by making extensive use of history of ideas (qua Kuhn). The upshot of the arguments of the paper is the position upheld by Thagard and others fellow-travelers who maintain that algorithms and rules can be developed for promoting/achieving innovation is untenable. Given the fact that innovation is an emergent property which only emerges when social-epistemological systems pass certain threshold of complexity، such an objective can only be attained if ‘proper and optimal Eco niche’ for innovation is in place.