ملخص الجهاز:
"مقاله حاضرمشخصا به این پرسش پاسخ خواهد داد که مراد معتزلیان از عقل چیست؟و ایشان در فرآیند عقلگرایی خویش،چه چیزی را به عنوان عقل مطرحمیکنند و آیا در بین اندیشمندان معتزلی در این زمینه همدلی و اتفاقدیدگاه وجود دارد،یا این مساله نیز دچار تحول و تطور فکری صاحبانمکتب شده است؟ عقلگرایی معتزلی ظهور پایهگذاران اندیشه اعتزال،در آغاز قرن دوم هجری،در شرایطیاست که مرزهای جامعه اسلامی گسترش یافته و امپراطوری ایران و رومگوشهای از سرزمینهای اسلامی است،در نتیجه مسلمانان با اندیشههایمختلف موجود در این سرزمینها آشنا شدهاند؛اندیشههای هندی،ایرانی ومصری،اندیشههای ثنویان و مانویان و اندیشههای یهودی و مسیحی،شبهات و پرسشهای متعددی را پیش روی اندیشمندان جامعه اسلامیقرار میدهد که البته با وجود نصوص قرآن و حدیث،که در اختیار ایشاناست؛خود را از پاسخگویی به این حجم از پرسشها ناتوان میبینند.
با توجه به اهمیت مساله عدل و حکمت الهی در اندیشه معتزله،وجایگاه عقل به عنوان مناط تکلیف،دلیل تاکید معتزله بر ارتباط عقل بامجموعه معارف،و انکار قوه بودن عقل،آشکار میشود؛زیرا وجود عقلتکلیف را فعلی و منجز میکند و هر کس عاقل باشد مکلف خواهد بود وعاقل در تعریف معتزلی،بالفعل واجد معرفت است و توان انجام تکلیف رادارد.
بر پایه این تعریف از عقل و با توجه به وابستگی و ارتباط عقل بهمجموعهای از دانشها،این پرسش مطرح میشود که این علوم چگونه بهدست میآید و اگر انسانها در به دست آوردن این دانشها متفاوت باشند، بهره ایشان از عقل متفاوت خواهد بود،بلکه ممکن است افرادی نتوانند بهاین درجه از کمال علمی دست یابند،در این صورت مساله تکلیف همگان ودر نهایت عدل الهی را چگونه پاسخ میدهند؟ برای پاسخ به این اشکال بیشتر معتزلیان معتقدند دانشهای اولیه کهلازمهی عقل است،اضطراری است و از سوی خداوند به انسانها دادهمیشود."