خلاصة:
اساطیر ملی هر کشوری، روایتگر سرگذشت قدسی ابر انسانها و پهلوانان آن کشور است که در طی روزگاران در اذهان اسطوره پرداز مردمان شکل گرفته و به تدریج بنیانهای حماسی فرهنگ و ادبیات آن سرزمین را پدید آورده است. در این نوشتار، ضمن تاکید بر ضرورت مقایسه اساطیر یونانی با اساطیر ایرانی مندرج در اوستا و متون ادبی پهلوی، به بیان برخی همسانی های میان گرشاسب آریایی و هراکلس یونانی پرداخته ایم و برخی کردارهای پهلوانی آنان نظیر جدال با پرندگان اهریمنی، جاودانگی و بی مرگی را برشمرده ایم.
ملخص الجهاز:
مثلا تعدد خدايان در اساطير يوناني را در اوستا نيز به صورت حضور ايزدان چندگانه مي توان ديد و يا جدال آدميان با ايزدان که در شاهنامه نيست - در اوستا وايلياد نمونه هاي فراوان دارد: چنانکه در جنگ پيلوس (pylos) که ميان هراکلس و پريکليمنوس (periclymenos) در مي گيرد، سينة هرا (Hera) و ران آرس (Ares) نيز صدمه مي بيند (نک : گريمال ، ١٣٧٨: ِ ج ١، ٣٩٧) و در اوستا نيز حضور ايزدان و تاثير آنها بر زندگاني پهلوانان را مي توان ديد: اين ايزد آذر است که خوار داشت آتش توسط گرشاسپ را گناهي نابخشودني به شمار مي آورد و حتي پايمردي زرتشت را براي رهانيدن گرشاسپ از دوزخ آنچنان که بايسته است براحتي نمي پذيرد (نک : نيبرگ ، ١٣٦٨: ٢٨٨و ٢٩٤).
اگر چه در شاهنامه و گرشاسپ نامه وساير حماسه هاي ملي ايران از اين کردار گرشاسپ سخن نرفته است اما چنين به نظر مي رسد که مي توان صورت دگرگون شده اسطوره مزبور را در وجود يکي ديگر از يلان خاندان ساميعني فرامرز بازيافت ؛ چرا که در فرامرزنامه هم داستان نبرد فرامرز با پرنده اي اهريمني به درازا و پهناي دوميل که آسمان زير بالهايش نهان گشته و جهان از پهناي پرش سياه شده ، آمده است .