خلاصة:
فمنیسم (طرفداری از حقوق زنان)، نیوهیستوریسیسم، مادیگرایی فرهنگی، تئوری پست استعماری و تئوری کوئیر، همگی در مورد تولید فرهنگی (که می تواند به مارکس نسبت داده شود) ایده هایی ارائه می کنند و همچنین هر یک رابطه معناداری با تحقیقات ادبی رنسانس دارند. با وجود این ایده های اصلی مارکس به ندرت به طور مناسب در آثار مربوط به شکسپیر توضیح داده می شود و در برخی دوره ها حتی ادعا می شود که آنها رابطه خود را از دست داده اند. هدف این مقاله، توضیح تاثیر گذشته و فعلی مارکسیسم بر ادبیات شکسپیری است؛ همچنین نشان دادن راه هایی که در آن، این ادبیات می تواند تاثیر مهمی در آینده آنالیز فرهنگی و نقد نمایشی و ادبی سیاسی ایفا کند.
ملخص الجهاز:
"الزامات اقتصادی در کار«بازرگان ونیز»را میتوان به عنوان تشتی بین پریکا پتالیسم و مفاهیم کاپیتالیست از استفادهدرست از پول محسوب کرد و چیزی که به وسیله تجربه معاصر از تورم قیمت مشخص تئاتر اولین بیان نمایشیس،عمده ایدههای مارکس در مورد ایدئولوژی بودند و میتوانند درراستای علاقه فرمالیستهای روسی به ادبیات به عنوان نوشتهای که عادات هرروزه افکاررا آشفته میسازد قرار گیرد.
فقط بهاین دلیل،خواندن شکسپیر،خواندن میلیونها فکر فردی است و یک رویکرد مارکسیستیباید ملاحظه کند که چه نوع چیزهایی میتوانند بیان شوند؛یا عقلی است و فقط با عبارات «اما شناخت مارکس از چگونگی زیربنا بودن اقتصادی برای هرچیز عمیقتر میشود؛زیرا مدل فوق ساختاری او که ناشی از پایه اقتصادی است شامل اصولیترین موسسات،شیوهها و عادات فکری است:فرایند کلی زندگی اجتماعی،سیاسی و معنوی» xaM("efil lautcelletni dna lacitilop,laicos fo ssecorp lareneg ehT" .
تئودور آدورنو از دانشگاه فرانکفورت در مورد دیالکتیکهای منفی استدلال کرد که&%01914JTAG019G% انگیزش ایدئولوژیکی برای همگونسازی،در نتیجه تنفر از تفاوت است که در اجداد ما ازنیاز بیولوژیکی به وجود آمد: «جامعه بوژیوس یک آنتیمون مرکزی دارد؛چون حفظ خود،یکسان باقی ماندن،وجود داشتن که همیشه جامعه باید گسترش دهد به هیچگونه محدودیتی توجه نمیکند» )62p,3791 rnrodA( عنوان هربرت مارکوس-مرد یک بعدی-یک متن مهم برای مشاجرات ضد تاسیساتی،در سال 1960 توافق او را مبنی بر این که ایدئولوژی کاپیتالیست کل تناقض را در موردیکنواختی و هماهنگی متوقف میسازد،نشان داد."