خلاصة:
سیمای پیر در عرفان اسلامی دارای جایگاه ویژهای است. کتابهای عرفانی نیز کم و بیش، به ترسیم و توصیف سیمای پیر پرداختهاند و اهمیت و لزوم آن را به روشنی برشمردهاند که در این میان حدیقه سنائی، منطق الطیر عطار، مثنوی مولوی ودیوان حافظ دارای اهمیت خاص و نقش بنیادی بودهاند. با نگاهی عمیق به واژه پیر و بررسی تجلی شخصیت عرفانی او و وجودش در ادبیات عرفانی در ابتدا و سپس در آثار این شاعران و عارفان بزرگ میتوان به اهمیت و تاثیر سیمای پیر در هریک از آثار فوق و جامعه آن زمان دست یافت، در این مقاله در فصلهای مختلف به صورت مجزا و به تفصیل به توضیح و بررسی سیمای پیر در هریک از این آثار پرداخته شده است، و باید توجه داشت که این بزرگان با آفرینش این آثار به فهم هر چه بیشتر اوضاع و احوال عرفانی شاعران بزرگ از ورای آموزههای عرفانی و تجربیات شخصی آنان کمک شایانی کردهاند. مقایسه سیمای پیر در این چهار اثر در روشن شدن هر چه بهتر برخی از زوایای اعمال و رفتار پیر و درک صحیح این متون بی تآثیر نخواهد بود.
ملخص الجهاز:
"(اندیشه عطار، 1374: 94) شیخ عطار این مطلب را در قالب قصه پادشاهی بیان میکند که بسیار زیبا بود و هیچکس توان دیدار او و تحمل جمال وی را نداشت به طوری که هرکس او را میدید از شدت عظمت آن جمال جان میسپرد لذا امکان ارتباط با پادشاه بدون اینکه کسی بمیرد وجود نداشت، شاه دستور داد تا آیینهای بسازند و در مقابل وی قرار دهند و مردم در هنگام ملاقات با پادشاه مستقیما به او نگاه نکنند بلکه به آیینه نظر افکند (منطق الطیر، 1369: 71ـ72) در آغاز کتاب مطنق الطیر، عطار پرندگان را مورد تشویق قرار میدهد، تا زمینه را برای سیر و سلوک آنان به سوی کمال فراهم سازد او اغلب، آنان را با القابی میخواند که دلالت بر مقام رفیعشان دارد و در واقع این، نوعی تحریض و تشویق است که آنان از حقیقت وجودی خویش واقف شوند.
(شوریدهای در غزنه، محمدخانی، فتوحی، 1385، 13) تاریخ ادبیات ما، پر از پیر است که از زمان سنایی آغاز میشود و تا قرن هشتم و بعد از آن ادامه مییابد که همراه با رواج تظاهر در تصوف و عرفان و پر از مایههای عوام فریبی است به طوریکه شیخ و زاهد و عابد در کسوت پیر پای بر دریای نهند یا به آسمانها روند؛ به طور کلی در تاریخ ادبیات منظوم فارسی، مولانا توانسته است نسبت به شاعرانی چون سنایی، عطار و حافظ در بیان مسئله پیر موفقتر باشد؛ سنایی کمتر از مولوی به اهمیت و مقام یک مرشد راستین میپردازد چرا که خانقاه در عصر سنایی هنوز در نزد مردم دارای اعتبار بالایی بوده است و انحرافات اخلاقی و شاهدبازیها هنوز به حدی نرسیده که از وجهه قداست اهل خانقاه بکاهد از این روی سنایی نیازی به موشکافی در باب شخصیت پیر احساس نمیکند اما مولوی با کلام گرم و با حساسیت بیشتری به بیان جنبههای مختلف پیر میپردازد و کلام سنایی در اغلب مواقع به سردی و سختی میگراید ولی مایه و اصل سخن از آن سنایی است که در کلام مولوی پخته و جذاب و دلانگیزتر است و بر دل سالکان و عاشقان راه حق اثر فراوانی داشته است."