خلاصة:
موقعیت استراتژیک مصر در شمال آفریقا، سابقه تمدنی آن همراه با نفوذ فرهنگی این کشور در میان ملت های عرب سبب گردیده است تا دولت مصر به یکی از دولت های اثرگذار در تحولات سیاسی خاورمیانه و شمال آفریقا تبدیل گردد. قیام مردمی در کشور تونس و سقوط رژیم بن علی بسیار سریع به کشور مصر سرایت کرد و به سقوط رژیم حسنی مبارک پس از سه دهه حکومت منجر گردید. سقوط حکومت خودکامه مبارک در مصر پیامد وقوع برخی بحران ها در سطح دولت و جامعه بود. بحران مشروعیت و بحران کارآمدی در سطح دولت همراه با وقوع برخی بحران ها در سطح جامعه از قبیل افزایش فاصله طبقاتی و گسترش فساد زمینه را برای تکوین جنبشی ائتلافی در مصر ضد رژیم مبارک و سقوط آن فراهم کرد. به نظر می رسد وجود برخی عوامل در مصر از قبیل رشد طبقه متوسط جدید طی سال های اخیر، حضور احزاب باسابقه در میان جنبش مانند اخوان المسلمین و تلاش های این حزب برای روزآمد کردن خود همراه با گسترش وسائل ارتباط جمعی نوین بر اثر جهانی شدن امکان گذر در مصر به یک رژیم مردم سالار را فراهم نماید. البته وجود برخی عوامل از قبیل نبود رهبری مشخص، نامشخص بودن نوع رژیم آینده مصر در شعارهای فعالان جنبش همراه با تلاش های نیروهای خارجی برای دخالت در تحولات مصر و تمایل برخی از فعالان جنبش به انجام رفتارهای خشونت آمیز از جمله آسیب های فراروی گذار به مردم سالاری در مصر است.
ملخص الجهاز:
"در رابطه با رژیم سیاسی حاکم در کشور مصر از سال 1981 تا 2011 میتوان گفت که نه تنها سیاستگذاریهای اقتصادی غلط در کارآیی رژیم خلل ایجاد کرد بلکه عواملی مانند گسترش فساد و ناتوانی دولت در مهار آن و همچنین دامن زدن به گسترش منازعه و کشمکش میان مسیحیان و مسلمانان در پیدایش بحران کارآیی نظام بیتأثیر نبودند که در ادامه این موارد تشریح میشود: الف.
هرچند موارد فوق بهعنوان عوامل اصلی نارضایتیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در جامعه مصر در طول 30 سال ریاست جمهوری حسنی مبارک میباشند اما کشته شدن جوانی از شهر اسکندریه به نام خالد سعید بر اثر شکنجه نیروهای پلیس و پافشاری وزارت کشور و سایر سازمانهای رسمی دولتی بر پنهانکاری و حتی بدنامی این جوان با خشم گستردهای بهویژه از جانب جوانان مواجه شد؛ بهگونهای که از میان تمام موارد متراکم نقض حقوق بشر و فساد در جامعة مصر بهمثابه جرقهای قابل انفجار همة مخالفان نظام را در یک جبهه و رودروی نظام قرار داد (عوض، 2011، ص63).
حاکم بودن چنین شرایطی بر فعالیت احزاب سیاسی در مصر سبب گردید تا در آستانه قیام مردمی این احزاب دچار نوعی جمود گشته و نبود کارایی لازم برای هدایت قیام باشند؛ زیرا با وجود پذیرش تعدد احزاب از سوی نظام، این تعدد بهعنوان جزئی از یک نظام سلطهگر به شمار میرفت که در آن میزان آزادیها با توجه به منافع نظام هرچند وقت یکبار تغییر مییافت؛ از جهتی دیگر میتوان به معضلات و مشکلات داخلی احزاب مثل ضعف در سازماندهی نخبگان سیاسی و فرهنگی، بروز اختلافات زیربنایی میان نخبگان، ضعف در کیفیت رهبری و تنظیم روابط میان عناصر حزب اشاره کرد که وجود احزاب را به نبود آنها نزدیکتر ساخته بود."