خلاصة:
با وجود تعدد آثار و منظومههای حماسی- پهلوانی در ادب فارسی، نکته قابل توجه این است که عناصر معدودی شکلدهنده این آثار میباشند. البته این موضوع نکته تازهای نیست و ساختارگرایانی چون استروس، فریزر، پراپ و دیگران نشان دادهاند که در آثار مختلف، عناصر معدود و مشترکی وجود دارد. در این مقاله، نبرد خویشاوندی در سه منظومه «رستم و سهراب»، «برزونامه» و «جهانگیرنامه» با رویکرد ساختاری مورد بررسی قرار گرفت و عناصر ثابت و مشترک آنها تعیین گردید که عبارتند از: رفتن اتفاقی پهلوان به دیار بیگانه، ملاقات اتفاقی با دختری در سرزمین بیگانه، ازدواج برون مرزی، رفتن پهلوان و ترک همسر، دادن نشانی به همسر، تولد نوزاد خارقالعاده، روانه شدن فرزند به سرزمین پدر، همراهی دشمن، نیرنگ، شکست طلایة سپاه پدر توسط فرزند، فراخوانده شدن پدر توسط پادشاه جهت مقابله با فرزند، نامپرسی، نبردهای سهگانه، معرفی فرزند به پدر.
Despite the existence of numerous works and hero-epics in Persian literature، it is noteworthy that they all have similar structures and consist of limited elements. Of course this is not a new subject. The structuralists like Levi Strauss، Vladimir Yakovlevich Propp، and Frazer، have already discussed it. The present article studies ‘kin combat’ in the poems of: ‘Rostam and Sohrab’،’Borzunameh’،’Jahangirnameh’، based on a structural approach. According to findings of the research، the common fixed elements of these works are as follows: accidental visit of the hero to a foreign land، his accidental meeting with a daughter in a foreign land ، his marriage abroad، hero’s leaving his wife، giving her a token ، birth of an extraordinary baby، child’s departure to his father’s land، assistance of the father’s enemies’ to him، deception، defeating father’s vanguard army by child، father being called by the king to fight the child، asking each other’s names، triple combats، child introducing himself to father.
ملخص الجهاز:
در داستان «رستم و سهراب»، در همان شب موبدی جهت این امر فراخوانده میشود(6): بفرمــود تا موبــــــــدی پرهنر بیایــد بخواهـد ورا از پــــــدر بدان پهلوان داد آن دخت خویش بدانسان که بودیش آیین و کیش (فردوسی، 1386: 80) در «برزونامه»، سهراب شهرو را به خیمة خود میآورد و پس از وعدههای نیکو به رسم ملوک عجم او را عقد میبندد: به خیــمه درآورد و بنشانـد شاد فراوان بدو نیکـوی وعـده داد Frizer پس آنگه گرفتش به لوزینه دست به رسم ملوک عجم عقد بست به مهـر معیـن بـه دیـن درسـت رخ خاطر از گرد اندوه شست (ناکوک، 1384: 30) در «جهانگیرنامه»، رستم پس از درخواست ازدواج خود با دختر مسیحای عابد و موافقت مسیحا، با او مطابق رسم و آیین ازدواج میکند: ببستند عقــد مـه دلنــواز به آیین و دین با گو سرفراز سپردند دختر بدان پهلوان از آن شاد شد پهلوان جهان (قاسم مادح، 1380: 25) «در اکثر قصههایی که جنگ پدر و پسر اتفاق میافتد، پهلوان قصه در دیار غربت با زنی _ که مادر فرزند او خواهد شد _ ملاقات میکند و بلافاصله پس از ازدواج با او سرزمینش را ترک مینماید» (مینوی، 1369: یج ).